و داستان از همین جا شروع شد که انسان مغرور اندیشید که اشرف مخلوقات است و باید بر همه حکومت کند و جان جانداران را بگیرد، و بر جوی خون آنها پایکوبی کند!
(توهین نشه یه وقت شما رو نمی گما، کلی در مورد انسان ها عرض کردم ، اصلا خودمو می گم، خاک تو فرق سرم کنم که آدمم ، به دین و ایمان کاری ندارم، امافکر کنید! انسان اشرف مخلوقات و نماینده خدا روی زمینه که حیوونای خدا رو بکشه یا از شون حمایت کنه؟؟؟؟ کدومش؟ هان؟ بکشه دیگه نه؟ آره دیگه چه سوال احمقانه ای!! شما برو سجده شکر به جا بیار! بهتره فکر کنم...... چون اون زبون بسته ممکن بود، شاید، یحتمل، یه روزی، یه جایی ، یه وقتی ، بخواد یه آدمی رو الکی یه لقمه چپ کنه! )