ا هر شلیکی که میکرد قهقهه خندهاش به آسمان میرفت و اطرافیانش با شادمانی به او تبریک میگفتند و فریاد میزدند: «تیر ملوکانه به هدف خورد!! و کبک پدرسوخته فلان فلان شده به خاک و خون غلتید» و ناصرالدینشاه قهرمان نخجیرگاههای ملوکانه شمال و شرق تهران آن روزگار، شادمان از این که حیوانی بیگناه را به قتل رسانده، خود را کنار بساط کباب و دوغ و ریحان و سپس به تنباکوی خوانسار و قلیان میرساند، بساطی که از قبل همراهانش برای او تدارک دیده بودند!
به نوشته ایران، عکسی سیاه و سفید که از او پس از لحظههای ناب شکارش هنگام قلیان کشیدن در نخجیرگاههای اطراف تهران به یادگار مانده، یک تصویر از هزاران تصویر تفریحات و خوشگذرانی زیستمحیطی این شاه قاجار است.
اما تنها ناصرالدینشاه این گونه به جنگ با محیط زیست نمیرفت پیش از او نیز شاهان و درباریان ایرانی، ستیزه با حیوانات حیات وحش را به عنوان یکی از مفرحترین تفریحهای سالم خود بر میگزیدند و خوشترین اوقات آنها، لحظاتی بود که قوچی، بز کوهی شاخداری، آهویی بیگناه، خرگوشی یا کبکی خرامان در اثر رها شدن تیری از کمانهای آنها در خون خود میغلتید.
شاهان، نیازمند گوشت شکار شده نبودند و مطبخ آنها همیشه مملو از گوشت قربانی بود، آنها فقط از کشتن حیوانات لذت میبردند، حیواناتی بیآزار که برای زیستن به جاها و نقاطی دور از دسترس انسانها، پناه برده بودند.
شکار در گذرگاه تاریخ
گفتهاند کره زمین همواره گذرگاه و شکارگاه شاهان بوده است، شاهانی که حق زیست را برای هیچ جانور و جانداری محرز نمیشمردند و معتقد بودند آنها روی زمین موجوداتی اضافه و پرت هستند و برای شکار ما آفریده شدهاند!!
در لابهلای یادداشتها و نوشتههایی که از «اسکندر فیروز» بنیانگذار نهاد شکاربانی و نیز سازمان محیطزیست در کشورمان باقی مانده آمده است که: شکار حیوانات از عهد باستان برای هر پادشاه، افسر نظامی و فرمانده سپاه و ارتش یک اصل واجب بوده است و تیراندازی – بویژه به حیوانات- یکی از اصلیترین آزمونها برای رسیدن به مقامات لشکری و کشوری به شمار میآمده است، ازجمله شاهان هخامنشی که شکار را مناسبترین مکتب برای تعلیم و تربیت میدانستند و آن را آموزگار حقیقی فنون جنگ، سحرخیزی ، بردباری ، تحمل سختیها و آموختن نظم و تربیت بر میشمردند و به کودکان و نوجوانان ایران زمین نیز بیش از هر چیز فنون شکار میآموختهاند.در آن روزگار نیز نخجیرگاههای وسیعی وجود داشت که بسیاری از آنها برای پادشاهان حصارکشی و قرق می شد و در آن گونههای وحشی بسیاری از جمله شیر، ببر، پلنگ، خرگوش، غزال، گورخر یا گوزن در فضایی آزاد و مشجر رها بودند، اما پادشاهان هخامنشی و به تبع آنها، سلسلههای دیگر به شکل اعتقادی بر این باور بودندکه خداوند همه آنها را برای شکار در این عرصههای جنگلی و طبیعی قرار داده است و شکار برای آنها یک ارزش اعتقادی بود و از افتخارات شاه و درباریان به حساب میآمد. چنان که بر کتیبه مقبره کوروش، نوشته شده است: «… من دوستدار دوستانم بودم،من بهترین سوار و زبردست ترین تیرانداز و سرآمد شکاربانان شدم».
قصه بهرام گور!!
بهاره فزونی یکی از پژوهشگران عرصه محیطزیست و شکاربانی در گزارشی که در یکی از نشریات زیستمحیطی منتشر کرده، نوشته است: «علاقه و وابستگی به شکار بعد از ۵۰۰سال به ساسانیان که خود را وارث هخامنشیان میدانستند منتقل شد و تا آنجا گسترش یافت که فعالیت عمده و تفریح پادشاهان ساسانی را شکل داد و اهمیت شکار برای پادشاهان ساسانی تا حدی بود که لقب «نرسی» که نام هفتمین پادشاه ساسانی است را از واژه «نخشیرگرد» یا نخجیرگان به معنای شکارکننده حیوانات گرفتهاند و بهرام گور نیز به دلیل شکار و مهارتی که در کشتن حیوانات بیگناه در ملأ عام داشت و با یک ضربه شیر و گورخری را به زمین میافکند و هلاک میکرد، به «بهرام گور» شهرت یافت!! شهرتی نانجیبانه!»
فاطمه قاضیها نیز در کتابی با عنوان «گزارش شکارهای ناصرالدین شاه» که از سوی سازمان اسناد و کتابخانه ملی در سال ۱۳۸۹ به چاپ رسیده با ذکر برخی از وقایع تلخ و شیرین شکارهای ناصرالدینشاه از سال ۱۲۷۹ تا ۱۲۸۱ هجری قمری یادآور شده است: «پیش از شاهان قاجار، ولع خونریزی و بیجان کردن حیوانات در شاهان قبل از قاجار بیشتر بوده است و شواهد فراوان ادبی، تاریخی و حتی هنری (همچون مینیاتورهای شکاربانی) نشانگر آن است که شاهان غزنوی، سلجوقیان، اتابکان، مغولها، تیموریان و نیز خلفای عباسی ولع زیادی نسبت به ریختن خون حیوانات داشتهاند و گاهی لحظات خونریزی و تماشای جان کندن حیوانات را به نابترین لحظات سرشار از خندههای قهقههوار تبدیل میکردند و صدای خنده مستانه آنها تا دورتر از نخجیرگاهها نیز میرفت.»
شکار در عصر صفویه نیز از شکوه خاصی برخوردار بود و شاهان صفوی نیز رئیس شکاربانی ویژهای داشتند که او را «امیرشکار» یا امیرشکارچی باشی لقب میدادند و او نیز از امرای مملکتی به حساب می آمد.
«ویلیارد شاردن» سیاح معروف اروپایی در سفرنامه خود در این باره یادآور شده است که «امیرشکار» چهارمین شغل از مشاغل مهم سلطنتی به حساب میآمده است که هزاران شکاربان و شکارچی و شکاریار (محیطبان) را در سراسر مملکت در اختیار داشت و در ضمن رسیدگی به امور جنگلها و شکارگاههای سلطنتی نیز به عهده آنها بود و این وضع تا زمان حکومت قاجارها ادامه داشت و دوره سلطنت طولانی ناصرالدین شاه، درواقع دوران رواج انواع تفریحات شکاری بود.در این دوره شکار و گرمی بازار قوش دارباشیها، میرشکارباشیها، تفنگ دارباشیها، بازار و عصری گرم داشتند و مناطق و املاک بسیاری به قرقگاههای سلطنتی و خصوصی برای آنها اختصاص داده شده بود.
دستنوشتهها و خاطراتی که از حکام، سلاطین و شاهزادگان قاجار در این زمینه باقی مانده است، نشانگر بسیاری از سهلانگاریهای آنان در قبال ضرورت حفاظت از حیاتوحش در یکی دو قرن گذشته است.
مرگ دوستان شاه در شکارگاه
شواهد و مدارک و خاطرات باقیمانده از ناصرالدینشاه نشان میدهد که او اوقات زیادی را در سفر وشکار میگذرانیده و بسیاری از کارگزاران حکومتی در این سفرها و شکارها جزو هیأت همراه!! او بودهاند و در میان آنان افرادی بودهاند که شاید توان و بنیهای برای شکار نداشتند و مجبور بودند همراه شاه به شکارگاهها بروند، که گاهی به مصدومیت و مرگ آنها منجر میشد، چنان که در تاریخ قجری آمده است که «عینالملک» که از افراد مورد محبت ناصرالدین شاه هم بوده است در شکارگاهی در منطقه کن، در شمال کوهستانی غرب تهران، در یکی از همین سفرهای شکاری در مقابل چشمان ناصرالدینشاه جان داد که موجبات تکدر خاطر شاه را فراهم کرد و از آن پس دیگر شاه برای شکار به منطقه کن نرفت! گرچه هر هفته شاه را به همراه قشونش در شکارگاههای اطراف تهران مثل دوشانتپه، درهلار، شهرستانک (منظریه امروزی) سرخهحصار (تهرانپارس امروزی) و قلعهحسنخان (شهر قدس امروزی) میدیدند، نقاطی که برای او قرق میشد تا او به شکار کفتار، گرگ، شغال، روباه، دله، یوزپلنگ، سیاهگوش، شیر بدون یال خوزستان، پلنگ، خرس، قوش و آهو بپردازد، البته میگویند هنگام بسیاری از شکارهایش، او شلیک میکرد، ولی انگار حیوان شکارشده توسط یکی از همراهان او شکار میشد و به حساب ناز شست ملوکانه گذاشته میشد!!
شکار پس از مشروطه
پس از انقلاب مشروطه و انقراض قاجاریه، مالکان بزرگ و سران ایلها و عشایر، رونق دوبارهای به شکار و شکارگاهها بخشیدند. قبل از شکلگیری قشرهایی از مردم به عنوان «شکارچیان محلی» شکار منحصر به طبقهای خاص بود که شکارگاههای اختصاصی داشتند و تمام لوازم و امکانات شکار نیز در اختیار طبقهای خاص بود. ولی با برکناری این قشر، حتی شکارگاههای اختصاصی هم در معرض تجاوز دیگران بویژه شکارچیان محلی قرار گرفت که از این نظر نیز صدمه جبرانناپذیری به حیات وحش ایران در آن برهه از تاریخ وارد شد، البته همین ناهنجاریهای ضدمحیط زیستی سرانجام منجر به تحرکات بسیاری از دوستان طبیعت و محیط زیست در آن عصر شد که تشکیل «کانون شکار ایران» در سال ۱۳۳۵ نتیجه یکی از همان تحرکات بود که به وضع مقررات شکار در ایران انجامید و بعد از آن نیز در سال ۱۳۴۶ «سازمان شکاربانی و نظارت بر صید» جایگزینشان شد و سپس در ۴۲ سال قبل یعنی در سال ۱۳۵۰ سازمان محیط زیست ایران شکل گرفت.
پدر تالابها
یکی از کسانی که در قوام دادن و نظام بخشیدن و بنیان نهادن به این تشکلها و رسیدن آن به مرحله تشکیل سازمان محیط زیست کشور نقش مهمی داشت، اسکندر فیروز بود که متولد ۱۳۰۵ در شیراز بود. او طبیعتشناس و کارشناس محیط زیست و جنگلها بود که هم بنیانگذار و هم نخستین رئیس سازمان محیط زیست ایران بود که به این دلیل برخی او را پدر شکاربانی یا پدر سازمان محیط زیست ایران و نیز پدر تالابها نامیدهاند.
او فرزند محمدحسین فیروز، نوه عبدالحسین میرزا فرمانفرما (نوه عباس میرزا و پسر عموی ناصرالدین شاه) بود که پس از تشکیل کانون شکار در سال ۱۳۴۶ ریاست آن را به عهده گرفت و با تلاشهای زیادی این کانون را به یک سازمان دولتی تبدیل کرد که در سال ۱۳۵۳ نیز موفق به تدوین قوانین محیط زیست ایران شد و با کوشش و همت او بود که مناطق چهارگانه تحت حفاظت ایران با نامهای پارک ملی، اثر طبیعی، ملی، پناهگاه حیات وحش و منطقه حفاظت شده، تعیین شد و هنوز پس از گذشت سالها، در مراسمی که هر سال در سالروز انعقاد کنوانسیون حفاظت از تالابهای مهم بینالمللی و زیستگاه پرندگان آبزی برگزار میشود، از اسکندر فیروز به عنوان پدر تالابها یاد میشود، چرا که تلاشهای او سبب شد در سال ۱۳۴۹ کنوانسیون یاد شده در نشست و گردهمایی دوستداران محیط زیست در رامسر منعقد شود که از آن روزگار تا امروز به عنوان «کنوانسیون رامسر» از آن نام برده میشود.
جونده فیروز
فیروز در سال ۱۳۵۰ رئیس اجلاس سازمان ملل برای آمادهسازی کنوانسیونهای مربوط به کنفرانس جهانی محیط زیست استکهلم شد و در سال ۱۳۵۱ نیز وقتی نخستین کنفرانس جهانی محیط زیست در آنجا برگزار شد، او نایب رئیس این اجلاس بود.
در خلال سالهای ۱۳۵۲ تا ۵۴ نیز به عضویت هیأت مدیره اتحادیه جهانی حفاظت محیط زیست (IUCN) درآمد و از سال ۵۴ تا ۵۶ هم نایب رئیس این اتحادیه و عضو هیأت امنای صندوق جهانی حیات وحش و طبیعت شد و در تیر ماه ۱۳۵۶ علاوه بر آنکه از ریاست سازمان محیط زیست استعفا کرد، ریاست اتحادیه جهانی حفاظت محیط زیست را پذیرفت.میگویند او داماد حسین علاء، نخستوزیر و وزیر دربار سابق ایران بوده است و دوستداران محیط زیست یک جانور جونده دو پا را به نام او نامگذاری کردهاند و به آن گفتهاند: «دو پای فیروز» یا Allactaga firouzi تا بدین سان یاد و خاطره او را در طبیعت برای همیشه زنده نگه دارند.در غیاب او نیز در سالهای نخست انقلاب مرحوم دکتر تقی ابتکار (پدر دکتر معصومه ابتکار) با تلاشها و پایمردیهایش، توانست روح تازهای به سازمان محیط زیست ببخشد و در عمر کوتاه ریاستش به این سازمان بنیانهای اخلاقی زیادی را در حیات طبیعی وحش ایران از خود به جا گذاشت.