خبر کوتاه و ساده ولی خيلی هيجان انگيز
چند روز پيش به صورت اتفاقی
بچه گربه پيدا کرديم که به خونه اورديم
تنها نگرانی کوچک بودن خيلی زياد
گربه و بودن تعداد خيلی زياد سگ در منزل
زيبای جريان آنجا بود که تمام سگ ها با خوبی و خوشی استقبال از دوست جديد کردن
اسم ان دوست جديد رو شيرخان گذشتيم
شير خوان با وجود سن خيلی خيلی کم با همه چی خوب کنار مياد و زود ياد ميگيره
با اين که از تمام غذا ها کمکی
شير بچه گربه غذا
بچه گربه تهيه کرده بوديم امروز با صحنه خيره کننده اي در
حياط پش خانه مواجه شيدم
شيرخان مشغول خوردن
شير بود اونم از سگ،
يکی از سگ های
گريت دين مده من مادر خونده شيرخان شده
ان سگ متنفر از
گربه بود و
گربه از رو ديوار خونه ما از ترس اين سگ رد نميشه حالا چی بگم زبان آدميزاد
بند ميشه اين صحنها رو ميبينه
دلم نيومد در شب تولدم اين اتفاق رو به خودم و شما کادو ناکنم
ای کاش ما هم درسی از اين مجودات بگيريم
در آخر هم يه سری عکس و فيلم ، تقديم به همه شما