پت شاپ پرشین پت
Follow Us
facebook twitter blog google

خبر های روز حیوانات خانگی

  • بستنی قهوه گربه ◄ بستنی قهوه گربه
      آثار هنری شگفت انگیز نقاشی شده با قهوه توسط هنرمند روسی Elena Efremova . انواع مختلف قهوه ویژگی منحصر به فردی را برای هر نقاشی گربه ایجاد می کند .
  •  قهوه به یاد ماندنی دارای تصاویر زیبای جغده ◄ قهوه به یاد ماندنی دارای تصاویر زیبای جغده
      فنجان های قهوه به یاد ماندنی دارای تصاویر زیبای جغدهای شایان ستایش با چشمانی به اندازه چشمان شما پس از اولین جرعه است. بسته بندی Boo Takeaway و فنجان های قهوه که توسط Backbone Branding برای خط جدید قهوه رویال ارمنستان "Owl" طراحی شده است. در ارمنی، "بو" به معنای "جغد" است، اشاره مستقیم به پرنده شب‌زی، که برای یک برند قهوه از آن به عنوان نام استفاده می‌کند. چشمان کنجکاو جغد با فنجان های دارای تصاویر کارتونی که آنها را به جغدهای جذاب تبدیل می کند، به کانون طراحی تبدیل می شود. فنجان‌های قهوه جغد در رنگ‌های مختلفی عرضه می‌شوند تا با زمانی از روز که قهوه سفارش می‌دهید، مطابقت داشته باشد، چه برای بیدار شدن از خواب صبحگاهی و چه در اواخر شب.
  • قاب دوربین فیدر پرنده ◄ قاب دوربین فیدر پرنده
      تغذیه پرنده چند منظوره با کیف یکپارچه برای دوربین در فضای باز به افراد اجازه می دهد تا پرندگان را در حیاط خلوت خود تغذیه و ضبط کنند . تغذیه کننده پرنده که توسط Wasserstein برای قرار دادن دوربین های محبوبی مانند Wyze Cam طراحی شده است به شما کمک می کند هر صدای جیر جیر و بال زدن را با وضوح بالا ثبت کنید. در عین حال که دوربین شما را از باران، باد و عناصر بیرونی در امان نگه می‌دارد، حیات وحش را مستقیماً در معرض دید قرار می‌دهد. این تغذیه کننده پرنده که به راحتی بر روی درختان یا دیوارها نصب می شود و با انرژی خورشیدی سازگار است، پرنده نگری را به یک ماجراجویی با فناوری پیشرفته تبدیل می کند.
  • بستنی آموزشی به شکل کوه یخ ◄ بستنی آموزشی به شکل کوه یخ
      بستنی آموزشی به شکل کوه یخ ذوب می شود تا یک پنگوئن یا خرس قطبی را در بالای چوب بستنی نشان دهد. بسته بندی بستنی تابستانی تاک طراحی شده توسط BXL به بچه ها در مورد تأثیر تغییرات آب و هوا می آموزد. این طراحی بسته بندی قدرتمند است زیرا یک تجربه ساده از خوردن بستنی را به یک درس قابل تامل تبدیل می کند. این نشان دهنده ناپدید شدن حیات وحش در مناطق قطب شمال به دلیل گرمایش جهانی است.
  • کفش های میکی موس ◄ کفش های میکی موس
      کفش‌های پاشنه بلند خلاقانه با گوش‌های نمادین میکی موس که به جلو متصل شده‌اند، ترکیبی عالی از شیطنت دوران کودکی و مد بزرگسالان هستند. کفش های میکی موس توسط کوپرنی طراحی شده اند زیرا بزرگسالان دیزنی نیز به مد لباس نیاز دارند. در نمایشگاه کوپرنی بهار تابستان 2025 در دیزنی لند پاریس رونمایی شد. کفش های میکی موس که در ایتالیا ساخته شده اند، یک کفش کلکسیونی با نسخه محدود هستند که ترکیبی از تجمل و نوستالژی هستند.
  • ماسک صورت Cthulhu ◄ ماسک صورت Cthulhu
      ماسک صورت خلاقانه با شاخک‌های چرم واقعی برای افرادی که می‌خواهند به نظر برسند که به تازگی از رویای تب لاوکرافت بیرون آمده‌اند. ماسک صورت Steampunk Cthulhu که توسط Uchronic از چرم ساخته شده است ، با هر شاخک شکل و جزئیات برای به تصویر کشیدن آن حال و هوای وهم انگیز و اخروی. چرم با کیفیت بالا برش خورده، قالب‌گیری شده و دوخته می‌شود تا جلوه‌ای واقعی و لغزنده به ماسک بدهد. تناسب قابل تنظیم، ماسک صورت Cthulhu را به طرز شگفت‌آوری راحت نگه می‌دارد، زیرا در مناطق بایر حرکت می‌کنید یا در Burning Man مورد توجه قرار می‌گیرید.
  • کیف دستی میکی موس ◄ کیف دستی میکی موس
      کیف چرمی شیک و چشم نوازی که برای طرفداران شیک دیزنی ساخته شده است با گوش های نمادین میکی موس در بالا ارائه می شود. کیف سوایپ میکی موس توسط کوپرنی برای کسانی که عاشق دیزنی و مد بالا هستند طراحی شده است. کیف دستی میکی موس که در ایتالیا از چرم مشکی باکیفیت ساخته شده است، هم یک کیف روزمره کلکسیونی و هم پوشیدنی است. در طول نمایش مد SS25 Coperni در دیزنی لند پاریس معرفی شد.
  • گودال آتش کوسه ◄ گودال آتش کوسه
      گودال آتش الهام گرفته از پوستر فیلم که شبیه کوسه با دهان باز از آرواره ها طراحی شده است ، وحشت سینمایی را به حیاط خلوت می آورد . گودال آتش آرواره که توسط Burned by Design ساخته شده است ، ادای احترامی شگفت انگیز از تریلر نمادین کوسه اسپیلبرگ است. طراحی حماسی یک ساختار دو قسمتی است: بدن کوسه با جزئیات، که لحظه وحشتناک را از پوستر فیلم به تصویر می کشد، و یک گودال آتش در داخل. دهان باز ترسناک کوسه به عنوان نقطه دسترسی آسان به آتش عمل می کند که هنگام غرش شعله ها از درون، تصویری چشمگیر را ارائه می دهد.
  • کاناپه راحت حیوانات خانگی ◄ کاناپه راحت حیوانات خانگی
      کاناپه راحت حیوانات خانگی دارای درب های چوبی است که برای جلوگیری از پوشاندن موهای گربه روی کوسن ها تا می شود . مبل گربه توسط Tomoya Ono یک قطعه مبلمان مدرن طراحی شده است که هم صاحبان گربه و هم حیوانات خانگی آنها را مورد توجه قرار می دهد. هنگامی که از آن استفاده نمی کنید، قسمت های نشیمنگاه نرم را می توان به دقت بسته کرد تا ظاهری تمیز و بدون مو داشته باشد. این کاناپه که با در نظر گرفتن دوام ایجاد شده است، از مواد ضد خش ساخته شده است و کاملاً قابل شستشو است و برای خانواده هایی که گربه دارند ایده آل است.
  • بازوهای مینیاتوری ◄ بازوهای مینیاتوری
      بازوهای مینیاتوری طراحی شده برای جوجه ها، پرنده شما را به یک ابرقهرمان پردار با بازوهای سبز عضلانی کوچک تبدیل می کند . بازوهای هالک پرینت سه بعدی برای جوجه ها: چرا نباید پرنده ای فوق العاده قوی در اطراف حیاط قدم بزند؟ این ارتقای نهایی برای مرغ متوسط ​​است. هیچ چیز مانند پرنده ای که عضله دوسر بازوی سبز را خم می کند «باورنکردنی» نمی گوید…
12345678910بعدیآخرین
(1 - 10) / 29366    |     صفحه 1 از 2937
RSS

GetPagedList: 0,440,,False,False,False,CreationDate,0,10

معرفي نژاد گربه


اخبار ومقالات - گالری


نمایش متن مقالات

وقتی 27 سالگی آخر دنیاست/ جشن تولد دختری جوان در خانه سالمندان! + عکس

 مهر: دیدن دختری 27 ساله در جایی که ساکنانش همگی سالمندان هستند شاید غیرمنتظره ترین اتفاق باشد ولی فریبا دختری که 27 سالگی را آخر دنیا می داند این روزها آرزوهایش را در زیر سقف همین خانه چال می کند تا فردایش را در زیر آوار "ام اس" به خاک بسپارد.
 
 

برای دیدن فریبا که این روزها فکرم را خیلی مشغول کرده بود راهی آسایشگاه سالمندان صدیق خرم آباد شدم؛ جایی که انتظار دیدن هر چیزی را داری ولی نه سایه سنگین دختری 27 ساله بر دیوارهای بی رنگ این خانه... فکر می کنی که اینجا باید با سالمندان از گذشته های دورشان حرف بزنی غافل از اینکه با فریبای 27 ساله باید از آینده هایی سخن گفت که آنها را دفن کرده تا 27 سالگی اش آخر دنیا باشد.

مریم سپهوند مسئول فنی سرای سالمندان "صدیق" قبل از رفتن به اتاق فریبا از او و بیماری اش می گوید؛ از "ام اس" که دختر جوان را زمین گیر کرده و فردایش را شاید به آتش کشیده است.

وی با یادآوری اینکه اینجا خانه سالمندان است می گوید که اینجا به خاطر رضای خدا از فریبا نگهداری می شود وگرنه مراقبت هایی که یک بیمار "ام اس" نیاز دارد متفاوت است.

مسئول فنی سرای سالمندان سالمندان صدیق خرم آباد می گوید که کسی از فریبا حمایت نمی کند و همه هزینه های بیماری و نگهداری اش را خانه سالمندان با وجود همه کمبودهایی که دارد می پردازد.

اتاقی برای سه سالمند و یک دختر 27 جوان

ما را به اتاق فریبا می برد. چهار تخت داخل اتاق است که تنها یکی از آنها متعلق به فریباست و سه تخت دیگر را زنانی پر کرده اند که فریبا را نوه می خوانند و گاهی برای پیدا کردن قبله و درد دل کردن فریبا را صدا می زنند...
 
 

دستم را به سمت فریبا که تنها دو سال با من اختلاف سنی دارد دراز می کنم تا به رسم دوستی سلام بدهم و او هم با لبخندی گرم دستم را می فشارد و غافلگیرم می کند. شاید قرار نبود از دختر نحیف و لاغری که "ام اس" رمقش را بریده لبخندی چنین گرم ببینم و احساسی چنین عمیق را لمس کنم.

بعد از نشستن کنارش روی تخت، اولین سئوالم را می پرسم هرچند که جوابش را می دانم ولی می خواهم باب سخن را باز کنم و از چیزهای دیگری بپرسم. جواب فریبا به اولین سئوالم که در مورد سن و سالش است کمی غافلگیرم می کند. او همه استرس و نگرانی مرا با یک شوخی آوار می کند و پاسخ می دهد: هم سن قلعه ام! قلعه فلک الافلاک! و من هم می خندم و این بار هر دو باهم می خندیم به شوخی که فریبا می کند و می خواهد بگوید که اینجا از مصاحبه های خشک هر روزه خبری نیست چون هنوز دل دخترک 27 ساله آرام است و صبور و امیدوار...

خلاصه شدن خاطرات دختر جوان در دو حرف "ام" و "اس"

خودش می گوید که در یک روز سرد زمستانی به سختی و به کمک "واکر" به خانه سالمندان آمده است. با دست تاریخ دقیق اش را روی تابلو بالای سرش نشانم می دهد: 27 اسفند سال 1386...

از آن روز فکر کنم دست کم سه سالی می گذرد که فریبای 27 ساله همدم پیرمردان و پیرزنانی است که روزهای جوانی شان را به سر کرده اند و این روزها دور همدیگر از خاطرات جوانی می گویند و این فریباست که حرفی برای گفتن ندارد چرا که خاطرات جوانی اش تنها دو حرف است" ام" و "اس".

از سرگرمی هایش در خانه سالمندان می پرسم و اینکه یک دختر 27 ساله با هم اتاقی های 80 ساله چه دارد که بگوید. فریبا با لبخندی که در طول مصاحبه اصلا از روی لبانش محو نمی شود می گوید: مجله می خوانم، تلویزیون نگاه می کنم و در روزهای رمضان قرآن می خوانم.

فریبا؛ مهندس کامپیوتری که قرار بود بورس شود

سئوال مضحکی به ذهنم می آید و با بی فکری تمام از فریبا می پرسم که مگر سواد هم دارد. اینبار لبخندش تبدیل به قهقهه می شود و می گوید که مهندسی کامپیوتر خوانده آن هم گرایش نرم افزار! از خودم دلخور می شوم و یا شاید از سئوال ناشیانه ام خجالت می کشم.
 
 

فریبا دانش آموز مستعدی که در دبیرستان فنی و حرفه ای درس خوانده و بعد از آن کاردانی و کارشناسی اش را با معدل خوب طی کرده است قرار بوده برای ادامه تحصیل بورس شود و حال اینجا در کنج خانه سالمندان روزهایش را با خواندن مجلات موفقیت سپری می کند و معتقد است که اینجا مدرک به دردش نمی خورد!

هنوز دوستان دوران دانشجویی اش به او سر می زنند، مریم، الناز و ...خودش می گوید که شادترین و شلوغ ترین دختر دبیرستانشان بوده و در دوران دانشگاه از آن دانشجوهای ته کلاس نشین بوده که استاد را دست می انداخته اند ولی امروز...

آرزوهای رنگ باخته دختری در 27 سالگی

از آرزوهایش می پرسم؛ کمی تامل می کند و می گوید اینکه یک کامپیوتر داشته باشم، اینکه پدر و مادرم زنده بودند، اینکه....لحن حرف زدنش را آرام می کند انگار که نمی خواهد این بخش از حرف هایش را کسی بشنود: بزرگترین آرزویم این است که سالم بودم و سلامتی ام را دوباره به دست می آوردم! بعد می خندد و می گوید که این آرزو را به کسی تابحال نگفته چون از نظر او آرزویی محال است.

از فریبا می پرسم که در آرزوهایش "ازدواج کردن" را جا انداخته است و او با چهره ای گل انداخته و لبخندی کمرنگ می گوید که این یک قلم را فاکتور بگیرید!

طیبه نزدیکترین دوست فریبا در آسایشگاه است. 39 سال سن دارد و فریبا او را با عنوان "زندگی" صدا می کند. زن تلخ و آرامی است. بین حرف هایمان می پرد و می گوید: آخر کی حاضر می شود که فریبا را بگیرد! حرفهای تلخ طیبه، فریبا را ناراحت نمی کند و تنها با یک جمله واکنش نشان می دهد که طیبه ته امید است!

جشن تولد 28 سالگی دختری جوان در خانه سالمندان!

رنگ آبی را از میان رنگ ها و ماکارونی را از میان غذاها بیشتر دوست دارد. با اینکه آبی را دوست دارد ولی می گوید که پرسپولیسی است و همه بازیهای رئال مادرید را هم پیگیری می کند. ورزش شنا را دوست دارد و مانند همه دخترهای هم سن و سالش عاشق خرید رفتن است ولی کم پیش می آید که خرید برود و تنها گاهی اوقات با مسئول خرید آسایشگاه بیرون می رود و کلی چیپس و پفک و لواشک می گیرد!

فریبا متولد 29 تیرماه سال 62 است و می گوید که قرار است چهارشنبه برای تولدش کیک بخرد و من را هم دعوت می کند تا به اولین جشنی که برای تولدش در خانه سالمندان گرفته است بروم...و چه پارادوکس تلخی: جشن تولد 28 سالگی دختری جوان در خانه سالمندان!

از فریبا می خواهم خودش را در یک جمله معرفی کند، می گوید: اهل شوخی و بی فکر! طیبه میان حرف هایش می پرد و می گوید نه بنویسید که خیلی وراجی می کند! یک آدم وراج و پرحرف!

نذر نیمه شعبان مادری که دیگر نیست

در لابلای حرفهای شوخی و جدی اش از نذر مادرش می گوید. از من می پرسد نیمه شعبان کی است؟ به او می گویم یکشنبه نیمه شعبان می شود؛ می گوید که مادرش برای قبول شدنش در دانشگاه نذر کرده بود که شیرینی بدهد و حال این روزها که مادر نیست به جای او نذرش را ادا می کند.
 

خودش می گوید که هیچ کس را به اندازه مادرش دوست نداشته است. دو سال در خانه از او با همه سختی نگهداری کرده ولی بیماری دخترش را تاب نیاورده و به آسمانها رفته است. خواهرهایش را قبول ندارد؛ می گوید که خیلی کم به او سر می زنند و گاهی سراغش را هم نمی گیرند.

باور کنی یا نکنی اینجا آخر دنیاست!

از او می خواهیم به دور از شوخی از فرداها و رویاهایش بگوید. با انگشتانش دور و برش را نشان می دهد و می گوید اگر در 27 سالگی کسانی که هر روز و هر لحظه ات را با آنها سر می کنی سالمندان بودند چه می کردی! با چهره ای که دیگر از آن لبخند گرم در آن خبری نیست ادامه می دهد: باور کنی یا نکنی اینجا آخر دنیاست! روزی بزرگترین آرزویم این بود که سر کار بروم و اولین حقوقم را به مادرم بدهم ولی امروز نه خبری از مادرم است و نه خبری از من...هر شب خواب می بینم که همه چیز مثل چند سال پیش روبه راه است، مادرم و پدرم هستند و من و خواهرهایم درون خانه شلوغ کاری می کنیم.

حرفهایش بغض را در گلویم حبس می کند، خودش لحظه ای اشک در چشمانش می دود و انگار که نمی خواهد بارانی شود سریع بغضش را می خورد. فریبا می گوید که روحیه اش خوب است و هنوز باورش نشده که "ام اس" دارد و نمی تواند تا آخر عمرش خوب راه برود و حتی خوب بنویسد...خودش می گوید که هر کسی "نون قلبش رو می خوره" و هنوز از رحمت خدا ناامید نشده.

عاشق این است که دوباره فرصتی پیدا کند و ادامه تحصیل بدهد؛ از اینکه در خانه سالمندان بیکار است خسته شده و می خواهد حصار این خانه را بشکند. از بودن در اینجا که تنها جایی است که از او نگهداری می کنند راضی است ولی مگر سقف یک خانه پر از سالمند چقدر تاب آرزوهای یک دختر 27 ساله را دارد.

ما پرت شده روزگاریم...

از مردم دلخور است؛ خودش می گوید: "ما پرت شده روزگاریم"، فراموش شده ایم و با بغضی تلخ می گوید که بعضی از مردم خیلی به من تیر زده اند! خیلی...

فریبا که در این بخش از صحبت هایش آن روی غمگینش را نشانمان می دهد از خدا می گوید و حرفهایی که پای گلدان برای خدا می نویسد. با بغضی سنگین که گویا قرار نیست جلوی ما باران شود می گوید: خدایا این رسمش بود! بین همه گشتی و گشتی و ما را پیدا کردی؟ بعد کمی که آرام می شود با لبخندی کمرنگ ادامه می دهد: با این حال خدا تنها پشتوانه من است و حتی اگر کوچکترین کوچک باشم بازهم خدایی هست.

دوباره فریبا همان فریبای خندان اول گزارش می شود و با نشان دادن تلویزیون 14 اینچ گوشه آسایشگاه می گوید که چقدر خوب بود که اینجا یک "ال سی دی" بزرگ داشتیم و بعد بلند بلند می خندد.

حرفهایمان تمام می شود؛ با دیدن آخر دنیای یک دختر 27 ساله از درون می شکنیم ولی به روی خودمان نمی آوریم. از او می پرسم برای تولدت چه چیزی بگیرم خوشحال می شوی می گوید این روزها فقط محبت خوشحالم می کند.

خداحافظی می کنم و در میان درختان نارون حیاط آسایشگاه بغضم باران می شود؛ باید تا روز چهارشنبه محبت پیدا کنم تا تولد فریبا از خوشحالی خالی نباشد...و چه قدر سخت است این روزها در میان آدمها دنبال چیزی گشت که گویا خیلی وقت است گم شده و از آن نشانی نیست.

The underlying connection was closed: Could not establish trust relationship for the SSL/TLS secure channel.
نظرات کاربران
ثبت نظر
نام شما
ایمیل شما
نظر شما
ارسال به دوستان
نام شما
ایمیل شما
ایمیل گیرنده
توضیحات
کد امنیتی
کد CAPTCHA
کدی که در زیر نمایش داده شده است را وارد نمایید
:                شبکه های اجتماعی پرشین پت را دنبال کنید 

face.jpg (205×206)   tw.jpg (204×224)pin.jpg (204×224)

جدیدترین مقالات

dram film izle