قصه مردی که بیست سالگی را نمیدانست
خلاصه داستان
آقا یوسف بازنشسته از 5 سال پیش، پنهان از چشم دخترش در خانه های مردم کار و نظافت میکند. همسر او سالهاست فوت کرده و آقا یوسف با دخترش رعنا (هانیه توسلی) زندگی میکند. پسر آقا یوسف به کانادا رفته و آقا یوسف در غیاب پسرش عهده دار مخارج عروس (لیلا بلوکات) و نوهاش میباشد. حوادثی که موقع نظافت در برخی خانهها روی میدهد به طور مستقیم به او ربط پیدا میکند و زندگیاش را دگرگون میسازد. اعتماد بین پدر و دختر متزلزل میشود و حوادثی روی میدهد كه دایره سوءتفاهمات را گستردهتر میكند.
«آقا یوسف» فیلمیاست که همانطور که از نامش پیداست، بر مبنای شخصیت یک کاراکتر شکل گرفته و قرار نیست داستان خاص یا پیچیدهای را روایت کند،. همه چیز به همان سادگی است که اطرافمان وجود دارد، شخصیتها همانهایی هستند که هر روز از کنارشان میگذریم و اتفاقات به همان روزمرگی است که دچارش هستیم. مرد میانسالی تمام زندگیاش را وقف خانواده خود (دختر، عروس و نوهاش) کرده است و تمام انگیزه و هدفش آسایش و رفاه آنهاست، او درست زمانی که وقت استراحتش است، پنهانی مشغول به کار در خانههای مردم میشود تا همه چیز برای خانواده اش مهیا باشد. مشکل دقیقا از همین جا آغاز میشود، پیرمرد ارمنی که آقا یوسف برای تمیزکردن خانه نزد وی رفته خطاب به او چنین میگوید: «تو خودت بهش پروبال دادی، حالا که میخواد پرواز کنه، نمیذاری.»
دوست داشتنهایی از جنس دوست داشتن آقا یوسف که علاوه بر محبت و عشق پدر، مادری به فرزند، جبران نوعی خلأ تنهایی و رهایی از آن را به دوش میکشند، ارمغانی جز احساس محدودیت برای طرف مقابل ندارد. آدمیمعمولا اینگونه است که تلاش میکند نداشتهها و آرزوهای تحقق نیافته خویش را برای فرزندان خود محقق کند اما سرعت تغییرات اجتماعی به حدی است که نسل به نسل خواستههای افراد تغییر میکند، اگر روزگاری محبتی از جنس محبت آقایوسف آرزوی هر جوانی بود، امروز دیگر خبری از آن مطالبه نیست و تلاش برای برآورده کردن این نوع خواستهها نه تنها مسکن دردهای امثال رعنا نیست که بالعکس از آن به بیتوجهی یاد میشود و بهترین نمونهاش جوابی است که رعنا در پاسخ به بیاعتنایی پدرش میدهد: «فقط کافیه تو این خونه باشم... وقتی خوشحالم مهم نیست چرا خوشحالم، وقتی ناراحتم، مهم نیست چرا ناراحتم» رعنا بیشتر از این نوع محبت پدرانه، هم صحبتی میخواهد تا خواستهها و رویاهایش را با او بگوید و همراه و همدلش باشد.
نقطه عطف و کلیدی داستان جایی است که آقا یوسف صدای دخترش را موقع پیغام گذاشتن برای دکتر دون ژوان صفت داستان میشنود. از اینجا به بعد است که
فیلم بهجای اینکه ریتمش پرکششتر شده و عطش بیننده برای دنبال کردن ادامه آن افزونتر گردد، دچار افت فاحشی شده و از ریتم میافتد، صحنهها و پلانهای اضافی، پاشنه آشیل
فیلم میشوند، از ظاهر شدن های اشباح گونه شیرین(مخصوصا در سکانس کافی شاپ سه نفره رعنا، مریم و مادرش) گرفته تا چاقو خوردن دکتر و به زندان افتادن مرتضی بهخاطر پیغام تلفنی و ... به کارگیری عنصر تعلیق و استفاده گسترده از آن در داستانپردازی یکی از شیوههایی است که قادر است بهواسطه ایجاد جذابیت در فیلمنامه، سلایق مختلف با هر نگاه و ذائقهای را همراه خود کند. در اینجا دیگر فرقی ندارد که
فیلم در چه ژانری است، ممکن است قصهای پلیسی و جنایی یا داستانی عاشقانه یا اجتماعی داشته باشد، آنچه مهم است کاربرد صحیح و به جای این عنصر است که متاسفانه در «آقا یوسف» این اتفاق رخ نداده و فیلمنامه بیش از حد متکی به اتفاقات تصادفی است و این تکرار بیش از حد باعث لوس شدن حس تعلیق داستان میشود، شباهت صدای شیرین و رعنا، یکسان بودن گل سینه و عطر آن دو، حضور هر دو در یک تیم رادیویی، علاقه هردو به دکتر مهران و میل هر دو برای سفر به کانادا و... همگی بیش از حد غلو شده هستند.
فیلمنامه «آقا یوسف» در مواقعی گرفتار ابهام و دو پهلویی است
مثلا معلوم نمیشود دلیل این همه تعریف از رعنا دختر آقا یوسف به خاطر چیست؟ او چه خصوصیت خاصی دارد؟ اگر مریم یا دیگر دوستان وی از او تعریف کنند، پذیرفتنی است اما تعریف زنی همنسل آقا یوسف از رعنا آن هم در فیلمیکه تقابل نسل ها را فریاد میزند،
نکته مبهمیاست. یا اینکه دلیل سردی و عدم ارتباط مرتضی و دخترش چیست؟ چرا هیچ کدام تلاشی برای برقراری ارتباط با هم نمیکنند؟ یا دلیل خالی شدن ناگهانی اتاق رعنا چیست؟ او قصد مهاجرت داشته یا خیر؟ ریشه اختلاف مرتضی و عصمت چه بوده؟ آقا یوسف بالاخره میپذیرد که رعنا را برای تصمیم گیری آینده اش آزاد بگذارد؟ حرف های آقا یوسف به رعنا (بعد از اینکه مطمئن میشود آن پیغام تلفنی مربوط به رعنا نبوده) ناشی از تغییر او و درک رعناست یا تنها به همان شب و بعد از خوردن آن شام خوشمزه محدود است!؟ و سوالات دیگری که فیلمنامه به راحتی از کنار آن میگذرد.
«آقا یوسف» از دوری نزدیکترین افراد به هم میگوید. از خیال خام پدر مهربانی که گمان میکند دخترش هیچ غمیندارد تا آرزوهای دختر جوانی که علاقه زیاد پدر مانع تحقق آنهاست. دوربین به واسطه همراهی با آقا یوسف در خانههای مختلف تصویر نسبتا کاملی از روابط فعلی میان رعناها و آقایوسفها را نشان میدهد، تمامیشخصیتهایی که در طول
فیلم میبینیم، به نوبه خود دچار تنهاییاند، از خانوادهای که فرزندشان همگی رفتهاند و هر روز در انتظار دیدن دوباره آنها هستند، گرفته تا خانوادهای که به دلیل تلاش پسر در مراقبت از پدرش، در آستانه فروپاشی قرار گرفته و... گویی سرنوشت همه کاراکترها به تنهایی ختم شده است، بسیاری از آنها با اینکه ارتباط نزدیکی با هم دارند، اما فرسنگها میانشان فاصله است. صحنه پایانی
فیلم یکی از لحظات جذاب و از نقاط قوت
فیلم است، حس دوگانهای از امید و ناامیدی در آن وجود دارد، از طرفی رعنا را میبینیم که با چشمانی پر از امید از تلاشاش برای کسب موافقت پدرش با سفر به شمال سخن میگوید و شاید این کورسوی امیدی باشد تا بالاخره یکی از کاراکترهای قصه از تنهایی درآید و همراه مهران شود و از طرف دیگر قامت خمیده آقا یوسف را میبینیم که با ناامیدی تمام فاصلهاش با پنجره ای که رعنا به آن مینگرد بیشتر و بیشتر شده و در حین فاصله گرفتن از خانه دکتر به صحت حرفهایش با مرتضی فکر میکند که چقدر سرنوشت این دو مشابه هم بود، حسی که در این صحنه و قدمهای لرزان آقایوسف وجود دارد، بیننده را نیز شریک تنهایی او میکند، گویی تنهایی تقدیر ابدی آدمیاست.
«آقا یوسف» بهرغم اینکه به گفته کارگردانش قضاوتی روی شخصیتها ندارد اما به خوبی معلوم است که دل کارگردان با کدام کاراکترش است؟ و سکانس آخر
فیلم خود بهترین مثال بر این ادعاست اما
نکته دیگری که در
فیلم نهفته است و در همان اوایل
فیلم (سکانسی که آقایوسف تا 3 صبح منتظر رعنا میماند و بعد با هم شام میخورند) آشکار میشود، تحلیل جالبی از شخصیت آقا یوسف به دست میدهد، آقا یوسف بیشتر از اینکه رعنا را دوست داشته باشد، از رفتن و نبود او هراس دارد (باز به همان دیالوگ پراگراف اول رجوع کنید) در همان سکانس شام وقتی رعنا داستان شازده کوچولو را برایش تعریف میکند، او با نگاهی غمگین خطاب به رعنا میگوید:
«از هر رفتنی بیزارم» و این دیالوگ آغازی است بر داستانی كه در پایانش میتوان اینگونه نتیجه گرفت
دوست داشتن بهترین شیوه مالکیت و مالکیت بدترین شیوه دوست داشتن است.
The underlying connection was closed: Could not establish trust relationship for the SSL/TLS secure channel.