سالم (برادر بزرگ اسامه بن لادن) هم رویایی در سر داشت. رویای او حول محور جنگ و شهادت نمیچرخید بلکه درباره زنانی بود که در زندگی اش حضور داشتند...
روزگارنو: «بن لادن ها» نوشته استیو کل با ترجمه کیهان بهمنی در نمایشگاه کتاب امسال از سوی نشر ثالث رونمایی شد. بنابراین گزارش، استیو کل برای کتاب «بن لادن ها» بیش از 150 مصاحبه انجام داده، از اسناد دولتی و آرشیوهای خصوصی عربستان سعودی، ایالات متحده، انگلستان، آلمان و فلسطین اشغالی بهره برده و اثری خواندنی پدید آورده که داستان افسانه وار زندگی و ثروت یک خاندان در آن، دقیق و مستند تصویر شده است.»
در شجره نامه خاندان
بن لادن که در صفحه 13 منتشر شده، تعداد فرزندان محمد
بن لادن از 22 ازدواج 54 ذکر شده است که سهم دختران در این خانواده عدد 29 است.
در فصل 22 کتاب با عنوان «تقاضای ازدواج» درباره سالم؛ برادر بزرگ اسامه و فرزند ارشد محمد
بن لادن آمده است:
«سالم (برادر بزرگ اسامه بن لادن) هم رویایی در سر داشت. رویای او حول محور جنگ و شهادت نمیچرخید بلکه درباره زنانی بود که در زندگی اش حضور داشتند. سال 1985 که سالم رفته رفته به چهل سالگی نزدیک می شد، تقریبا 5 دوست زن همیشگی داشت. یک آمریکایی، یک آلمانی، یک فرانسوی، یک دانمارکی و یک انگلیسی. سالم با استفاده از ثروت و خلبان های متعددش مدام در سفرهای هوایی اش، هربار یکی از این دوستان را با خود همراه میکرد. این پنج نفر همواره اطراف سالم بودند و گاهی نیز مانند فرودگاهی که هواپیماهای متعددی در آن تردد دارند، این دوستان با هم برخورد می کردند. اما این برخورد هیچگاه شدید نبود. گاهی سالم برای دو دوست خود در دو طبقه مختلف یک هتل اتاق می گرفت. به طوریکه هیچیک از وجود دیگری خبر نداشت. یکی دو تا از این دوستان سالم فکر می کردند تنها عشق سالم هستند اما سایرین او را بهتر میشناختند.
سالم برای حل این مشکل نقشه ای گستاخانه طرح کرد. آنطور که بن یوهانس بخاطر میآورد، همه چیز از یک شرط بندی دوستانه بین سالم و فهد شروع شد. سالم به فهد گفته بود که میتواند چهار دختر اروپایی آمریکایی که همگی از خانواده های معمولی بودند را ترغیب کند همزمان با او ازدواج کنند. فهد به سالم گفته بود که او دیوانه است و هرگز قادر نیست چنین کاری کند...
لین پگینی، پیانیست آمریکایی اهل فلوریدا از سفر پرماجرایش همراه سالم به پاکستان برگشت و هنگامی که به فلوریدا رسید سالم به او تلفن زد و او را به لندن دعوت کرد. لین به لندن رفت اما در فرودگاه کسی به استقبالش نرفت...او به هتل کارلتون تاور در بلگراویا رفت. سپس برای خرید از هتل خارج شد و در بازگشت دریافت یادداشتی خطاب به او برایش گذاشته بودند:«آمدم ببینمت. تقصیر من بود. حتی جاهایی که ممکن بود برای خرید رفته باشی را هم گشتم. بهت تلفن میزنم.»
سالم با او تماس گرفت و قرار گذاشت. اما هنگاهی که لین به عمارت آجری آفلی چیس رسید متوجه شد دو زن دیگر نیز منتظر سالم هستند...هردو کارولین نام داشتند یکی اهل فرانسه و دیگری انگلیسی بود.
فرانسوی چشمان مشکی داشت و موهای مشکی مجعدش روی گونه هایش ریخته بود...بعدها معلوم شد بیشتر از یکسال است که با سالم ارتباط دارد. زن انگلیسی 26 ساله بود. صورتی ظریف با گونه های برآمده داشت. موهای شاه بلوطی اش حالت چهره اعضای خاندان سلطنتی را به او داده بود...مانند سایر دوستان سالم، کارولین هم حدود 15 سال از سالم جوان تر بود...آنای آلمانی هنوز نرسیده بود...وقتی چهار زن جمع شدند، سالم روبروی آنها نشست از طرح ازدواج با آنها و زندگی در عربستان در یک مجتمع مسکونی اختصاصی با پرچم برافراشته کشورهایشان برای هر ساختمان و خرید یک مرسدس بنز برای آنا، یک رولزرویس برای کارولین انگلیسی، یک کادیلاک برای لین و...و البته صدهزار دلار برای هرکسی که بعد از یکسال بدون بچه بخواهد به کشورش بازگردد، خبر داد...»