بول دارید
ماهی ها هم دارای ضرایب متفاوتی از IQU هستند؟
وقتی که شروع به نگهداری
ماهی کردم هیچ گاه فکر نمی کردم که این موجودات هم ممکن است دارای درک قابل توجهی باشند. خیلی از حیوانات – به استثنای بعضی گونه ها - تمام فعالیت هایشان تنها از روی غریزه است و مغز آنها آنقدر پیشرفته نیست که کاری را از روی فکر، اندیشه و با طرح نقشه قبلی انجام دهند. حتی تصور اینکه یک
ماهی قدرت تشخیص چهره افراد را داشته باشد و یا اینکه مثلاً سعی کند برخی از کارهایش را از صاحبش مخفی کند برای من بسیار جالب بود.
در بین
ماهی ها – حتی بین
ماهی های یک گونه – ممکن است برخی دارای هوش بالایی بوده و برخی چندان بهره ای از هوش نبرده باشند.
مدتی قبل تعدادی
ماهی از جمله چهارparrot Fish ( طوطی ماهیِ )، دو پنکوسی،تعدادی گلدفیش، دو گوآرامی و چند بچه
ماهی اسکار داشتم. یکی از مسائلی که در ابتدا هنگام غذا دادن به
ماهی ها متوجه شده بودم و حتماً همه شما نیز چنین حالتی را تجربه کردید این بود که پس از مدت کوتاهی آنها مرا به عنوان صاحب خود به طور دقیق می شناختند و حتی در مقاطعی که غذای آنها را روزانه بطور منظم و دقیق می دادم در همان ساعت بخصوص شاهد تغییر واضحی در حالات و حرکات آنها بودم ( حتی اگر بدون غذا در مقابل آکواریم می نشستم )
اما نكته جالب تر اینكه آنها علاوه بر خود من نوع غذایی را كه قصد دادن آن را داشتم نیز تشخیص می دادند. مثلاً یك جفت
ماهی اسكار بزرگ داشتم كه از وقتی كوچكتر بودند فقط به خوردن
ماهی جوبی عادت كرده بودند و زیاد تمایلی به خوردن دل گاو از خود نشان نمی دادند. بزرگتر هم كه شدند
ماهی كیلكا برایشان می انداختم. طوری كه هر كدام هر روز یك وعده یا گاهی دو وعده، یك
ماهی كیلكای كامل را می خوردند. در عوض طوطی
ماهی ها و بچه اسكارها علاقه شدیدی به دل گاو داشتند و گوآرامی ها و گلدفیش ها هم بیشتر به غذاهای روی آبی و یا نوزاد میگو تمایل داشتند.
و اما نكته ای كه برایم جالب بود این است كه هر گاه با ظرف محتوی
ماهی كیلكا جلوی آكواریم می نشستم، فقط همان دو
ماهی اسكار بودند كه با حركات جالب خود در جلوی شیشه و نگاه مستقیم به من و ظرف
ماهی بیصبرانه انتظار غذا را می كشیدند. بلافاصله وقتی كه با تكه ای دل گاو جلوی آكواریم می نشستم در فاصله ای كه مشغول ریز كردن آن بودم، طوطی
ماهی ها و بچه اسكارها كه تا قبل از این به حركات معمولی و همیشگی خود مشغول بودند، خود را بیصبرانه به اصطلاح به در و دیوار می كوبیدند و یكدیگر را كنار می زدند تا شاید اولین قطعه گوشت نصیبشان شود. در تمام این مدت گوآرامی ها و گلدفیش ها وضعیت طبیعی خود را داشتند. آنها هم ظرف صورتی رنگ محتوی غذای خود را خوب می شناختند بطوری كه وقتی همراه آن ظرف به آكواریم نزدیك می شدم هنوز كاملاً جلوی آكواریم مستقر نشده، با تجمع ملتمسانه آنها روبرو می شدم كه چشم به ظرف غذا دوخته بودند. تا اینجا شاید نیاز خاصی به هوش سرشار احساس نشده باشد و بتوان گفت كه با اندك دركی كه هر حیوانی دارد قادر به شناسایی اینگونه موارد است كه ارتباط مستقیم با نیازهای طبیعی آنها دارد. درواقع همان كمی هوش برای شناسایی یك چنین موقعیت هایی كافی بنظر می رسد.
و اما
ماهی با هوش؛ برخی
ماهی ها واقعاً هوش سرشاری دارند و از این لحاظ یك سرو گردن از بقیه گونه ها و حتی از همنوعان خود بالاترند. به عنوان نمونه می توانم یكی از بچه اسكارهایم را نام ببرم كه با حركتش بی نهایت من را شگفت زده كرد. یك روز كه حال و حوصله ام برقرار بود و با علاقه و توجه به
ماهی ها غذا می دادم با كمال تعجب متوجه شدم وقتی دل گاو را درون آكواریم می ریزم در بین همه پَروت ها و بچه اسكارها كه به طور طبیعی وعده ای را كه نصیبشان می شد می خوردند، یكی از بچه اسكارها با حركاتی سریع و زبلانه تكه های بزرگ گوشت را از جلوی دهان بقیه هم كه شده شكار كرده و بسرعت فرار می كند و به پشت یكی از سنگها كه به گوشه آكواریم تكیه داده شده بود پناه می برد. پیش خودم از زبلی این بچه اسكار خوشم آمد. ولی وقتی كمی بیشتر دقت كردم دیدم كه خیلی زودتر از حالت طبیعی دوباره به دنبال غذا آمده و هنوز بقیه فرصت كامل بلعیدن لقمه اول را پیدا نكرده اند، این بچه اسكار به همین ترتیب، سه چهار تكه غذای بزرگ شكار می كند. هر چه فكر كردم نتوانستم قبول كنم كه به این سرعت میتوانداین غذاها را بخورد این بود كه به گوشه آكواریم رفتم و با كمال تعجب دیدم كه این غذاها را پشت آن سنگ برده و در گوشه ای رها می كند و بسرعت برمی گردد. آنقدر این كار را تكرار می كند تا تكه گوشت های شناور در آب تمام می شود و دراین هنگام كه
ماهی ها از یافتن یك لقمه چرب و نرم دیگر ناامید می شوند و به دنبال خرده غذاهای ریز ته آب می روند، بچه اسكار زبل به پشت آن سنگ رفته با تكه های چرب و نرم گوشت حسابی برای خود جشن می گیرد و به سختی هم از آن ناحیه دفاع می كند. كار دفاع هم زیاد سخت نیست، چون زورش به علت تغذیه خوبی كه داشت به سایر بچه اسكارها می چربید و از ناحیه
ماهی های بزرگتر هم نگرانی نداشت، چون به علت بزرگی، اصلاً نمی توانستند به قلمرو تنگ و باریك او حتی نزدیك شوند. ( وقتی که این موضوع را با همسرم و سایر افراد خانواده در میان گذاشتم تا مدتی از غذا دادن به
ماهی ها محروم بودم، چون آنها که تا آنروز چندان تمایلی به اینکار نشان نمی دادند، تا مدتی موقع غذا دادن به
ماهی ها که می شد، همگی جلوی آکواریم صف می کشیدند تا شاهد این صحنه ها باشند !)
و اما چه بگویم از
ماهی های کودن!!!. به عنوان مقدمه بگویم که من در ابتدا دو بچه پَروت سرخ رنگ داشتم که به مرور بزرگ شدند و مشخص شد که هر دو ماده هستند، ولی چون خوشرنگ هستند و بسیار به آنها علاقه مند شدم به فکر تعویض هیچ کدام نیافتادم و دو بچه پَروت زرد هم خریدم که اتفاقاً این دفعه هر دو نر از آب در آمدند. خلاصه اولین ماجرا نحوه غذا خوردن این دو بچه پَروت بود. یکی با هوش معمولی و دیگری آخر خپلی. هر دو را یک اندازه انتخاب کرده بودم ولی الان اندکی اختلاف سایز دارند و مربوط می شود به نحوه غذا خوردن آنها. اولی مثل همه
ماهی ها غذا می خورد، ولی دومی که من فکر می کنم بجای هوش صفت طمع در عقل او تزریق شده، وقتی که غذا به آکواریم ریخته می شود، بسرعت و شاید به اصطلاح خودش با زرنگی تمام، به سمت بزرگترین تکه گوشت حمله ور شده و آنرا به دهان می گیرد. ولی لقمه بزرگتر از دهان گرفتن عاقبتش بهتر از این نمی شود. بله ، این پَروت مثلاً زرنگ ما، وقتی از خوردن تکه گوشت بزرگ مأیوس می شود که دیگر لقمه ای اندازه دهانش باقی نمانده است و تنها چیزی که برایش می ماند ناکامی است و گرسنگی. (حالا بماند که چقدر تلاش می کنم که این پَروت کودن را به طور اختصاصی سیر کنم) و اما بشنوید از دست گل جدید این
ماهی خپل که مدتی است او را بی خانمان هم کرده. این جریان مربوط به همین اواخر است. در واقع مدتی پیش
ماهی های اسکار را به علت رشد زیاد و نیاز به فضای بیشتر فروخته ام و از زمان فروختن آنها، یکی از پَروت های ماده که ظاهراً دیگر عامل مهاجمی در آکواریم احساس نمی کند، به تخم افتاده و تقریباً هر سه هفته یکبار تخم می کند و جالب اینکه در موعد هر تخم ریزی، دو بچه پَروت زرد بر سر جفت شدن با او رقابت می کنند و جالب اینکه در سه یا چهار مرتبه ای که این اتفاق افتاده فقط یک بار آنهم همان اول پَروت خپل ما برنده شده بود. ( که خود جای تعجب دارد) به هر حال این جریانات می گذشت تا ماه پیش که دکوراسیون آکواریم را تغییر دادم و بعد از تمیز کردن آن یک کوزه بزرگ در یک گوشه آکواریم قرار دادم، چون می دانستم که پَروت ها به کوزه علاقه شدیدی دارند. خلاصه یک طرف دیگر آکواریم هم دستگاه تصفیه دست سازی را که حدود 45 سانت طول دارد بطور مایل قرار دادم و یک سنگ به دیواره آن تکیه داده ام که فضایی شبیه غار بوجود آورده است. ( البته این قسمت از اول به همین شکل بود) برایم جالب بود که بدانم کدام یک از پَروت های ماده کوزه را برای خود تصرف خواهد کرد. بالاخره بعد از اینکه مدتی اوضاع داخل آکواریم را بررسی کردند آن یکی که تخم ریزی نمی کند جرأت کرد وارد کوزه شود و آن را صاحب شد. ( به همین راحتی !) خلاصه مگر کوزه را ول می کرد.
ماهی تخم گذار هم تازه فهمید چه فرصتی را از دست داده. (بخصوص اینکه داخل کوزه امن ترین جا برای تخم ریزی بود و خودم هم بیشتر دوست داشتم
ماهی تخمگذار آن را تصرف کند، چون به هر حال همانطور که می دانید تخم پَروت ها بعلت عدم توانایی 99% از نرهایشان، باز نمی شود و با توجه به این مسئله که بعد از چند روز تخم ها به علت تجمع باکتریها سفید می شوند و باعث آلودگی آب می گردند، خارج کردن آنها هم به این شکل راحت تر بود) خلاصه
ماهی تخمگذار هم شاید به همین تصور که محیطی امن برای تخمگذاری بدست آورد، بر سر فتح کوزه روی به جنگ آورد. ولی بعد از چند روز کشمکش ناامید شد و به همان فضای غار مانند زیر لوله تصفیه قناعت کرد. اوضاع آرام شد و پَروت تخمگذار هم برای اوقاتی که احساس می کرد نیاز به تنهایی دارد به پناهگاه خودش می رفت. و اما بشنوید از وضعیت بچه پَروت های نر. پَروت بزرگتر که طبق معمول همیشه با
ماهی تخمگذار بود گهگاه به پناهگاه او می رفت ولی
ماهی ماده دیگر حتی فرصت نزدیک شدن به دهانه کوزه را هم به او نمی داد. این در حالی بود که پروت نر خپل، که شانس به او روی آورده بود، بدون دردسر می توانست داخل کوزه رفت و آمد نماید. ولی مگر کودنی می گذارد کسی با شانس هم به جایی برسد. بله، این اوضاع به همین منوال بود تا این دفعه آخر که
ماهی تخم گذار، تخم ریزی کرد. ( البته احتمالاً به دلیل جریانات آب زیر تصفیه ترجیح داده بود تخمهایش را در قسمت دیگری از آکواریم بگذارد ). و اما نکته جالب توجه این بود که این بار
ماهی کودن ما بالاخره موفق شده بود که در رقابت پیروز شود و او بود که به عنوان جفت
ماهی تخمگذار از تخمها مراقبت می کرد! حتماً حدس زدید چطور؟
بله، ظاهراً
ماهی نر زرنگ از این فرصت استفاده کرده و با کوتاه آمدن و تعویض جفت بالاخره به رؤیای خودش که رسیدن به کوزه بود دست یافت. جالب تر از همه اینجاست که حالا بعد از تمام شدن قضیه تخم ها طوطی
ماهی خپل ما نه اجازه ورود به کوزه را دارد و نه طوطی
ماهی تخم گذار او را به پناه گاه خود راه می دهد. خلاصه حسابی از اینجا رانده و از آنجا مانده شده است و ویران و سرگردان و بی خانمان در آکواریم پرسه می زند.