جام جم آنلاين: وقتي احمدرضا لاهيجانزاده، مدير كل محيطزيست استان اصفهان اعلام ميكند كه فقط در سال 88، نيروهاي گارد حفاظت، 250 شكارچي متخلف را دستگير كردهاند و در ميان 140 اسلحه ضبط شده از آنها سلاحهاي جنگي پيشرفته روسي و بلژيكي پيدا كردهاند ميشود خيلي راحت به اين نتيجه رسيد كه پناهگاههاي
حيات وحش نيز از دستبرد متخلفان در امان نيستند.
پناهگاه
حيات وحش قميشلو، كلاه قاضي، موته و عباسآباد، منطقه حفاظت شده كركس، كهياز، قمصر و دالانكوه با دشتها، كوهها و تپه ماهورهايش آنقدر جذاب هستند كه طرفداران شكار
حيات وحش را با مجوز و بدون مجوز به اصفهان بكشانند و حيواناتي را كه ميبايست زنجيرهاي از چرخه
حيات باشند آماج گلوله قرار دهند.
مردم اصفهان علاقه به شكار را نسل اندر نسل به ارث بردهاند و مردم تفنگ به دست زيادي را مثل شيراز، خراسان و لرستان در خود جاي دادهاند. امروز در اين استان نزديك به 5 هزار اسلحه مجوزدار وجود دارد و تعداد اسلحههاي غيرمجاز به 3 هزار يا بيشتر ميرسد ؛ اين يعني خطر براي
حيات وحش و خطر وقتي جديتر ميشود كه
حيات وحش اصفهان چون لقمهاي خوشبو، شكارچيان با فرهنگ و بيفرهنگ را از سراسر ايران و حتي از كشورهاي ديگر دنيا به آنجا ميكشاند.
مناطق حفاظت شده اصفهان تقريبا بكر ماندهاند، گشتوگذاري چند ساعته در اين مناطق اين مساله را بخوبي نشان ميدهد اما در پس آرامش حاكم بر دشتها و تپه ماهورهاي قميشلو ميشود ترس به ارث رسيده از انسانها را در چشمهاي نگران آهوها، قوچها، كلها و بزها و ديگر حيوانات خواند.
حكايت قميشلو همان حكايت تكراري مرگ حيوانات به خاطر لذت شكارچيان و كسب درآمد برخي مسوولان است همان داستاني كه دادن مجوز شكار به خارجيها را به خاطر دادن دلار آسان ميكند و بر سر راه شكارچيان داخلي سنگاندازي ميكند تا آنهايي كه ناكام ماندهاند براي شكار غيرمجاز ريسك كنند و با ديدن طعمه هر كار غيرمعقولي انجام دهند.
انگار هنوز صداي گلوله شكارچيان غيرمجازي كه كمين گرفتهاند در ارتفاعات موستان، زنگاري، دم زرد، اتابكي، دربند، كپه پلنگ و دم دراز به گوش ميرسد و بوي جنازههاي خونآلود حيواناتي كه قرباني گوشت خوشطعم، پوست ارزشمند و ضعف قوانين شدهاند به مشام ميرسد.
قميشلو هنوز هم مهمترين زيستگاه قوچ و ميش در كشور است ولي ميل سيريناپذير شكارچيان براي شكار آنها خطري است كه قوچها و ميشهاي اين پارك ملي را تهديد ميكند؛ درست مثل آهوها.
شكارچيان خارجي قانونمندتر از داخليها
شكارچيان وقتي اسلحه به دست ميگيرند به دو شكل كار ميكنند اول شكار با مجوز و دوم شكار مخفيانه. آنهايي كه مجوز شكار دارند فرهنگ شكار را هم تا حدودي ميدانند اما آنهايي كه مجوز ندارند و با اسلحههاي پيشرفتهشان زير نور خورشيد يا در دل تاريكي شب در كمين حيوانات مينشينند فقط با شليك كردن و از پا درآوردن حيوانات آرام ميگيرند.
شايد براي خيلي از شكارچيان، گوشت طعمه ارزش چنداني نداشته باشد اما آنها براي از پا در آوردن حيوانات آنقدر مصمماند كه دست به هر كاري ميزنند. لاهيجانزاده رئيس اداره محيطزيست استان اصفهان تعريف ميكند كه چطور شكارچياني كه اغلب از نوع غيرمجاز هستند با مهارت در موتورسواري به دنبال آهوهاي قميشلو ميافتند و وقتي آنها از نفس افتادند چطور كارشان را با گلوله يا چاقو تمام ميكنند.
داستان مرگ
حيات وحش وقتي غمانگيزتر ميشود كه يكي از شاهدان عيني توضيح ميدهد كه خودش با دو چشم ديده است كه شكارچياني كه توان شكار آهويي بالغ را نداشتهاند چگونه بچه آهو را گروگان گرفتهاند و با گاز گرفتن گوش او صدايش را بلند كردهاند و مادر را از مخفيگاه خارج كردهاند. اينها يعني تاخت و تاز آدمهايي كه خوب ميدانند اگر دستگير شوند كسي با آنها كاري ندارد و ميتوانند با دادن پولهاي نه چندان زياد از بند قانون فرار كنند.
البته اوضاع وقتي تاسفبرانگيزتر ميشود كه ميشنويم شكارچيان غيرمجاز فقط از گوشه گوشه ايران به جان حيوانات نميافتند بلكه شامه شكارچيان خارجي نيز وقتي پاي طبيعت ايران به ميان ميآيد تيز ميشود.
هنوز آنهايي كه اوضاع شكار و وضعيت
حيات وحش ايران را رصد ميكنند روزهايي را به ياد ميآورند كه سعود عبدالعزيز بابتين شكارچي غيرمجاز كويتي براي هشتمينبار در حالي كه اجساد هوبرههاي خوزستاني (پرنده تحت حفاظت بينالمللي) را به همراه داشت دستگير شد ولي بدون آنكه مجازات شدنش ديده شود به كشورش بازگشت.
اين اتفاق در سال 79 نيز رخ داد همان زماني كه جمعي از شيوخ عرب بيش از 100 قطعه هوبره را با شاهينهاي چند صد ميليونيشان شكار كردند و تنها كاري كه از قوانين ايران برآمد جريمه كردن آنهم با مبالغي خندهدار براي عربهاي ثروتمند بود.
حالا همين وضعيت در حال تكرار شدن در مناطق حفاظت شده اصفهان است، استاني پهناور كه مثل بقيه نقاط ايران از كمبود نيروهاي محيطبان و تجهيزاتي عقبماندهتر از تجهيزات شكارچيان رنج ميبرد.
تاريخ شكار در جهان به خوبي ثابت ميكند كه حس شكار در انسانها را نميشود از بين برد اما وقتي دست شكارچيان براي جولان دادن به هزار علت باز گذاشته ميشود آن وقت نميتوان به بقاي نسل حياتوحش اميدوار بود.
گام اول، فرهنگسازي شكار
شايد گره اين مشكل به دست فرهنگ باز شود فرهنگي كه به شكارچيان ميآموزد گلولههاي خود را به هر قيمتي و به سمت هر حيواني شليك نكنند. اين دغدغه مهمي است و رئيس اداره محيطزيست استان اصفهان نيز به آن اشاره ميكند. لاهيجانزاده ميگويد شكارچيان غيرمجاز اسلحههاي دقيق و دوربردي دارند و با ماشينهاي مجهز خود بخوبي در دشتها ميرانند، سازمان حفاظت محيطزيست هم ميخواهد با آنها رقابت كند چون معتقد است كه سازمان بايد يك سر و گردن از متخلفان جلو باشد.
البته اگر تجهيزات محيط بانان همپاي متخلفان باشد بازهم ناآگاهي از ارزش حياتوحش در كنار قوانيني كه بود و نبودشان تاثير چنداني ندارد شكارچيان را جسور ميكند.
در اين ميان اتفاق بدتري نيز ميافتد همان اتفاقي كه لاهيجانزاده در آن حساب ايرانيها و خارجيها را از هم جدا ميكند. او ميگويد صدمهاي كه شكارچيان داخلي به
حيات وحش ميزنند خيلي بيشتر از خسارتي است كه خارجيها به بار ميآورند چون آنها دقيقا ميدانند دنبال چه شكاري هستند و بايد چه گروه از حيوانات را شكار كنند.
او درست ميگويد چون شكارچيان حرفهاي خارجي يعني آنهايي كه براي كسب تروفه (شكارهاي بزرگ و پير كه ميتوانند يك ركورد محسوب شوند) هزينه ميكنند به جاي آنكه به هر جنبندهاي در طبيعت حمله كنند شكار موردنظرشان را گلچين ميكنند و به حيوانات ماده، باردار يا در حال انقراض اجازه فرار ميدهند.
اين همان فرهنگ شكار است كه خيلي از شكارچيان ايراني به ويژه آنهايي كه بدون مجوز كار ميكنند از آن بيبهرهاند. اما واقعيت همين است، اينها تكههايي از پازل شكار در
حيات وحش ايران است كه اگر قانون نظارتي بر آنها نداشته باشد بستري براي نابودي حيوانات فراهم ميشود.
پس شايد بهتر باشد به جاي مسامحه با افرادي كه بيمحابا به دل طبيعت ميزنند و حيوانات را بيهيچ فكري نابود ميكنند شرايطي ايجاد شود كه شكار غيرمجاز بالاترين مجازاتها را داشته و مناطق حفاظت شده واقعا مناطقي تحت
كنترل باشند.