پنج عکاس خبری از ترس خود هنگام گرفتن یک عکس در شرایط خاص صحبت کردهاند.....
«کمکم کن» (گریم رابرتسن):کسی که در عکس میبینید به من گفت:
«کمکم کن، کمکم کن.»اما من هیچ کاری نکردم. روز خشنی بود. پلیس همه را کتک میزد. این بیچاره کاری نکرده بود و پس از اینکه عکس را گرفتم، پلیس او را برد. تا مدتی حس خوبی نداشتم.
اما راستش پس از مدتی که از این عکسها میگیرید دیگر نسبت به این صحنهها واکسینه میشوید.به نظرم اگر عکس ما بتواند به خوبی ماجرا را بیان کند، درواقع کمک کردهایم.
«غریبکشی» (گرگ مارینوویچ): حالم از خودم بهم میخورد که اینقدر بزدل بودم. اولین بار بود که از یک درگیری عکس میگرفتم. ده پانزده نفر روی یک نفر ریخته بودند و با چوب و چاقو و سنگ او را میزدند. وحشتزده بودم و از طرفی میخواستم از آنجا عکس بگیرم. میترسیدم به من هم حمله کنند، تا ماشینم یک کیلومتر فاصله داشتم. پس بعد از یکی دو عکس فرار کردم. از آن موقع تصمیم گرفتم هروقت با چنین صحنهای روبرو شدم حتما دخالت کنم، به هر قیمتی تا از خودم بدم نیاید.
«چاقو خوردن» (اولی اسکارف): راستش جرات نداشتم خودم را به خطر بیندازم. یک نفر چاقو خورده بود و وسط جمعیت ایستاده بود. مردم برای حضور در یک کارناوال آمده بودند و حالا همه چیز به هم ریخته بود. پلیس و گروه امداد به کمک او آمدند.
بعدا که عکسهای آن روز را نگاه کردم متوجه شدم از صحنه چاقو خوردن مرد هم عکس گرفتهام، این اتفاق درست در یک قدمی من رخ داده بود. و من کاری نکردم، راستش در این جور مواقع کار ما فقط ثبت رویدادهاست.
«جماعت خشمگین» (یان بری): اصلا به ذهنم هم خطور نکرد کاری انجام دهم. عکس را در کنگو گرفتم، یک عده دنبال یک مرده افتاده بودند و وقتی گرفتارش کردند پیر و جوان با چوب و سنگ به جانش افتادند. ا
صلا از جایم تکان نخوردم، آنها سیاهپوست بودند و من سفیدپوست. ناگهان متوجه شدم دوستم که او هم سفیدپوست بود طرف مرد رفته و همه جماعت خشمگین از او دور شدهاند، مرد کتکخورده هم بلند شد و فرار کرد. وقتی عکاس باشی درواقع فقط یک ناظر هستی و خودت را از جماعت جدا میکنی.
اما گاهی نجات جان یک انسان مهمتر است.
«شورش لندن» ( کریم اوکتن): میخواستم فریاد بزنم این کار را نکنید، اما ترسیدم. روز سوم شورش در لندن بود. چند نفری به سمت یک مغازه رفتد و درش را شکستند و هر چیزی باارزشی آنجا بود برداشتند.
ناگهان یکی به طرفم برگشت و گفت از من اجازه گرفتی عکس بگیری؟ همه این شورشیها بچه بودند. ترسیدم و فرار کردم. حس بدی دارم به این جور عکسها. اما راستش عکاسی خبری به تو یاد میدهد که اگر دخالت کنی، اوضاع خرابتر میشود.