خلاقیت: هرکجا نام تواضع به چشم بخورد تصویر آجیل و خشکبار ایرانی در نظرها نقش می بندد. حاج جلیل تواضع ۷۵ ساله از وارثان این نام بزرگ است که در چهارراه پارک وی تهران شعبه اصلی خشکبار و شیرینی فروشی تواضع را دایر کرده است.
جلیل یوسفی یا هماهن آقای تواضع معروف در این باره می گوید: «۱۳۵ سال پیش پدرم عنوان تواضع را برای مغازه مان انتخاب کرد و در حال حاضر ما نمایندگی در نیاوران و سعادت آباد داریم. اما شعبه های دیگری که در اقصی نقاط تهران هستند به مغازه و نمایندگی های ما ربطی ندارند و ما از آنها شکایت کرده ایم.» با جلیل تواضع گفت و گویی جالبی در خصوص نحوه موفقیت و فعالیتش در این عرصه داشتیم که با هم می خوانیم.
*جدای از شغل پدرتان که آجیل فروشی است، ارتباط شما با این شغل از چه زمانی شکل گرفت؟
من زمانی که ۷ سالم بود هم درس می خواندم و هم کار می کردم در کنار پدرم که شغل شان آجیل فروشی بود. من خیلی ذوق داشتم و خیلی به این کار علاقمند بودم. وقتی از مدرسه برمی گشتم تا شب در آجیل فروشی پدرم کار می کردم. از اول هم به شغل دیگری فکر نمی کردم و دوست داشتم در این کار موفق بشوم و استعداد پشتکار هم داشتم و آینده را خیلی خوب و موفق می دیدم و خداوند هم خیلی به من لطف کرد.
*چه زمانی به تهران آمدید؟
ما در تبریز زندگی می کردیم تا دخترم ازدواج کرد و به تهران آمدم اما هم به این فکر افتادیم تا به تهران بیاییم که هم کنار دخترم باشیم و هم کار کنیم. با این که همه خانواده در تبریز بودند و کار می کردند و من از آنها دور شدم و این سخت بود ولی هیچ وقت نترسیدم چون می دانستم اگر بترسم در زندگی موفق نمی شوم و من می دانم باید خودم را به آب و آتش بزنم و زحمت بکشم تا موفق بشوم.
*چه زمانی ازدواج کردید و در مورد همسرتان بگویید؟
من متولد ۱۵/۶/۱۳۱۵ هستم. در سن ۲۸ سالگی ازدواج کردم. همسرم خیلی خانم خوبی است. از ابتدای ازدواج تا به حال همیشه در تمام مرا حل زندگی و کاری با ایشان مشورت کردم و او همیشه ایده های خوبی به من می دهد و همیشه عامل موفقیت من است. حالا این به غیر از کمک های فکری و نیز شب های عید است که سرمان خیلی شلوغ می شود به کمک مان می آید. پدرم ۱۳۵ سال پیش نام تواضع را روی مغازه گذاشت و من دنبال ثبت آن رفتم. نام خانوادگی من یوسف پور است و نام مغازه ما تواضع.
*بین مشتریان تواضع سوالی وجود دارد. این که بالاخره تواضع اصلی کدام است و اصلا چرا این وضعیت پیش آمده است که همه از اسم تواضع استفاده می کنند؟
زمانی که خیلی ها نام تواضع را روی مغازه خودشان گذاشتند پدرم عقیده داشت که بگذاریم آنها این کار را بکنند تا به درآمدشان کمک کند. ولی پدرم نمی دانست که تعداد آنها زیاد است و ما تصمیم داریم که آنها را از طریق قانون جمع کنیم.
*شعبات تواضع اصلی کجاست؟
ما هم اکنون ۴ شعبه در تهران داریم که در خیابان های سعادت آباد، نیاوران و ۲ تا شعبه در ولیعصر است. ما در شیراز، شمال، اصفهان، قم و مشهد و خیلی از شهرها نمایندگی داریم.
*به عنوان کسی که در کسب و کار خودش موفق است و یک جورهایی تبدیل به برند شده است تعریف کامیابی از نگاه شما چیست؟
خیلی ها پول زیادی دارند ولی موفق نیستند. به عقیده من، هرکس کارش را خوب انجام دهد و بین مردم اعتبار داشته باشد در زندگی موفق است.
*و دلیل موفقیت برند تواضع؟
دلیل موفقیت تواضع در این است که تمام انرژی روی همین کار است. مثلا من کارم آجیل فروشی است. دنبال کار ساختمان سازی نمی روم و تخصصی در همین زمینه کار می کنم. تفاوت تواضع با آجیل فروشی های دیگر در این است که محصولات شناخته شده ای را که از تمام نقاط ایران به دست ما می رسید به مشتریان می دهیم. بهترین خشکبارها، قیصی ها، گردوها، فندق ها، بادام ها و… مختص ماست. در ضمن دخترم هم کیک های بسیار خاص و خوش مزه ای درست می کند که در قسمت قنادی موجود است.
*آجیل شب عید شما چگونه است؟
آجیل عید ۲ نوع است؛ آجیل چهارشنبه سوری و آجیل عید نوروز. آجیل عید نوروز بادام و پسته، تخمه ژاپنی، تخمه کدو، بادام کاغذی مغز فندق، بادام زمینی است و آجیل چهارشنبه سوری ۲ نوع کشمش، بادام کاغذی، گردو، فندق، باسلوق، انجیر و جوز قند است.
*چه مقدار از وقت تان را به کار اختصاص می دهید؟
من در شبانه روز از ۶:۳۰ صبح تا ۹ شب کار می کنم و هیچ وقت خسته نمی شوم، عاشق کارم هستم. اگر چند روزی کار نکنم می دانم که افت می کنم. من دوست زیادی ندارم و در سال چند باری به مسافرت می روم تا تنوعی باشد. ولی بزرگ ترین تفریح من در زندگی کار من است.
*نحوه رفتار شما با مشتریان چگونه است؟
پدرم خیلی دست و دلباز بودند. در آن زمان که حدود ۹۰ سال پیش است هر زمان کسی ۳ گرم که آن موقع مقدار زیادی بود تخمه می خرید ایشان چندتا پسته روی آن می ریختند. از آن زمان یاد گرفتیم و عادت کردیم که این کارها را بکنیم. همین حالا هم که مشتری ها به مغازه می آیند و از محصولات میل می کنند ما خیلی خوشحال می شویم و این از ویژگی های تواضع است. در طول همه این سال ها با کار کردن در این شغل، خاطرات زیادی در ذهنم ثبت شده است.
بهترین خاطره خوش دوران بچگی من این است که از همان اول به فکر کار بودم و دنبال کارهای بد و ناپسند نرفتم و از این بابت خیلی خوشحالم و بهترین خاطره که از دوران عید نوروز دارم، زمانی بود که پدر و مادرم در قید حیات بودند و ما دور هم جمع می شدیم و پدرم به من عیدی می داد. بهترین روزهای زندگی بود که دور جمع هم بودیم. پدر و مادرم خیلی به ما علاقه داشتند و خیلی خوب ما را اداره می کردند و آنها نقش مهمی در موفقیت من داشتند. مادرم در منزل جنس های مغازه را تمیز می کرد و پدرم در مغازه زحمت می کشید و کار می کرد و ما هم به همین ترتیب راه آنها را ادامه دادیم. پسرم و نوه ام امید هم در کنار من هستند و ما با هم کار می کنیم.
همه خانواده من این کار را دوست دارند. دختران من در قسمت قنادی کار می کنند. در کنار آجیل فروشی،یک انباری بود که ما تصمیم گرفتیم آن را قنادی کنیم تا مردم راحت بتوانند خرید کنند. شیرینی هایی که در قنادی داریم خیلی خاص هستند. از بعضی از شهرها هم شیرینی می آوریم مانند باقلوای یزد، شیرینی های قزوین، گز اصفهان، سوهان قم و نان برنجی کرمانشاه. میوه های خشک شده هم داریم. در زمان های گذشته میوه ها را دستی خشک می کردند ولی حالا به وسیله دستگاه های مخصوص میوه ها را خشک می کنند. خداوند در تمام این سال ها به من لطف داشته و از خداوند می خواهم تا زمانی که سالم هستم بتوانم خدمت کنم.
عامل موفقیت تواضع:
اشرف کتانچی همسرم عامل موفقیت من است. من کارم را خیلی دوست دارم. زمانی که تازه ازدواج کرده بودیم همیشه شب دیر می آمدم شب های عید و چهارشنبه سوری او تنها در جمع خانواده بود و اعتراضی نمی کرد. پدرم دوست نداشت که خانم ها به مغازه بیایند. آنها در خانه حضور موثری داشتند و بعضی از محصولات موردنیاز مغازه در خانه آماده می شد و همین حالت های کدبانوهایی مثل همسرم و مادرم باعث پیشرفت و دلگرمی ما در مغازه بود.
من از ۶ صبح بلند می شدم و کار می کردم. حتی الان هم من در ۷۵ سالگی همین طور هستم. این روزها همسرم شب عیدها به مغازه می آید و به غیر از مدیریت خانه، امور مغازه را هم اداره می کند. اشرف همسرم، سهیلا دخترم و علی پسرم در مغازه مرا همراهی و کمک می کنند.
تفاوت انسان ها و عوامل کامیابی
تفاوت زندگی در گذشته با امروز بسیار زیاد است. انسان ها هم متفاوت هستند. یک سری از آدم ها تحمل می کنند و یک سری نه. من گاهی می بینم که همسرم خسته شده و تحملش کم است رعایت حالش را می کنم و صبر می کنم تا خستگی اش در برود و حوصله اش برگردد. ما ۴۰ سال با هم زندگی کرده ایم و تا به حال انسانی مثل او در زندگی ام ندیده ام. پدر همسرم در کار پارچه بودند و هر وقت یاد اخلاق های ایشان می افتم دلم می گیرد.
رفتارهایش درس زندگی بود. همسرم ۱۴ ساله بود و من حدود ۲۹ ساله که ازدواج کردیم. الان ۷۵ ساله هستم و همسرم ۵۸ ساله… یکی از دلایلی که این روزها دختر و پسرهای جوان دچار مشکل می شوند این است که درآمدها کم شده است و جوابگوی نیاز خانواده نیست. زمان قدیم، درآمد زندگی را می چرخاند اما امروزه کم بودن حقوق ها و دستمزدها و بالابودن مخارج زندگی مثل کرایه خانه و هزینه های خورد و خوراک باعث می شود که زن ها و مردها حوصله یکدیگر را نداشته باشند. قدیم بیرون غذا می خوردیم ۳ یا ۵ تومان می شد اما الان نفری ۳۰، ۴۰ هزار تومان پول یک وعده غذاست. پس زندگی ها فرق کرده… انسان ها فرقی نکرده اند. هیچ کس به تنهایی ترقی نمی کند.
همسرم کمک روحی من بود. وقتی مشکلی برای من پیش می آمد ایشان مرا کمک می کنند و به من آرامش می دهند. هر مردی که خیلی موفق است همسر خوبی دارد. ایشان مدیریت خوبی در خانه دارند و مواقعی که کار من خیلی زیاد است در مغازه هم به من کمک می کند. ایشان در سفارشات به من کمک می کنند که چه چیزهایی در مغازه داشته باشیم و چه مقدار نمک بزنیم و در بو دادن آجیل ها نظارت دارند. از زمانی که قنادی تواضع را افتتاح کرده ایم همسرم و دخترم بعضی از شیرینی ها و کیک ها را آماده می کنند و در مغازه می فروشیم. مثل کیک هویج که بسیار مشتری دارد…