به گزارش خبرنگار مهر، دکتر نازبانو نوذری محقق مرکز علوم مغز و اعصاب دانشگاه پنسیلوانیا و بیمارستان انیشتین ( مرکز زبان پریشی Moss) است که رساله دکترای وی درمیان پایان نامه های برتر دکترا در زمینه علوم شناختی مورد تقدیر انجمن علوم شناختی قرار گرفت.
دکتر نوذری پایان نامه دکترای خود را در سال 2011 در دانشکده روانشناسی دانشگاه ایلینوی اربانا -شامپین ، با عنوان "آیا برای یافتن اشتباه به درک نیاز است؟ تئوری خطایابی بر مبنای تضاد اطلاعات" به پایان رساند.
دکتر نازبانو نوذری، در سال 2005 (1386) از دانشکده پزشکی دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. وی کار تحقیقات را از بیمارستان روانپزشکی روزبه تحت نظر دکتر مریم نوروزیان آغاز کرد. در این دوران با همکاری انجمن آلزیمر ایران و کینگز کالج لندن قسمت نخست پروژه جهانی مبارزه با الژیمر معروف به پروژه 10/66 را در ایران به انجام رساند که قدم اول در جهت شناسایی بیماری در سطح جامعه و اهمیت ان محسوب می شود.
وی در سال 2006 برای ادامه تحصیل به دانشگاه ایلینوی رفت و در سال 2009 جایزه "اکادمی آفازیا" (Aphasia) را برای تحقیقاتش روی بیماران مبتلا به مشکلات تکلمی در اثراسیب مغزی دریافت کرد. نوذری هم اکنون به عنوان پژوهشگر در مرکز علوم مغز و اعصاب دانشگاه پنسیلوانیا در فیلادلفیا و بیمارستان انیشتین فعالیت می کند.
دکتر نازبانو نوذری محقق ایرانی دانشگاه پنسیلوانیا در گفتگو با خبرنگار مهر به ارائه جزئیاتی درباره رساله دکترای خود که با عنوان " آیا ادراک برای خطایابی لازم است؟ " پرداخته است.
* خبرگزاری مهر: هدف انجام این پروژه چیست؟
- دکتر نازبانو نوذری: گفتار روزمره پراز اشتباهات کوچک است. برای مثال بجای اینکه بپرسیم "چای را دم کردی؟" ممکن است به اشتباه بپرسیم "قوری را دم کردی؟" یعنی گاهی کاربرد لغات با هم اشتباه می شوند، به ویژه اگر از نظر معنی به هم نزدیک باشند. همینطور کلماتی که از نظر صوت به هم نزدیک هستند، با هم اشتباه می شوند.
برای مثال به جای "دیروز رفتم راهپیمائی" ممکن است بگوئیم "دیروز رفتم راهنمائی". افرادی که مغز و سیستم عصبی سالم دارند، به خوبی می دانند که فرق "چای" با "قوری" و "راهپیمائی" با "راهنمائی" چیست. اما گاهی اوقات گفتار دچار لغزش می شود. در انواع خاصی از ضایعات مغزی، چون بعضی از سکته های مغزی، این مشکلات تشدید می شوند. به طوری که بیمار کلماتی را که قبلاً می دانسته دیگر به یاد نمی آورد، یا مدام کلمات را با هم اشتباه می کند. این بیماران را بیماران آفازیک (Aphasic) می گویند. تخصص من این بیماری است. جالب است که بعضی از بیماران آفازیک متوجه اشتباهاتشان هستند و سعی می کنند که این اشتباهات را اصلاح کنند، هرچند که همیشه موفق نمی شوند. مثلاً وقتی عکس گربه را به بیمار نشان می دهید جواب می دهد "سگ"، ولی بعد می گوید "نه، نه، ...". از طرف دیگر بعضی بیماران آفازیک به اشتباهاتشان وقوف ندارند. هدف این پروژه این بود که بفهمیم چه مکانیسمی در مغز انسان منجر به خطایابی در گفتار می شود.
* در این مطالعه از چه روشهائی استفاده کردید؟
- بهترین روش برای یافتن راه حل مسأله برخورد با مسأله از جوانب مختلف است. من با استاد راهنمای دکترای خود (پروفسور گری دل) مدلهای کامپیوتری از سیستم گفتاری در مغز می سازیم و با مطالعه این مدلها، رفتار را پیش بینی می کنیم. حسن این مدلها در این است که می شود قسمت خاصی از مدل را "آسیب" زد. در این حالت، مدل از مدل مغز سالم به مدل مغز آسیب دیده، مثلاً مغز یک فرد سکته کرده، تبدیل می شود. بعد ما رفتار مدل را با رفتاری که بیمارانمان نشان می دهند مقایسه می کنیم.
بسته به اینکه کدام قسمت مدل را آسیب زده باشیم، می توان پیش بینی های مختلفی کرد. اما فقط یکی از این مدلهای آسیب مدل صحیح است و آن مدلی است که با رفتار بیماران واقعی تطبیق کند.
* با تکمیل این مطالعه به چه نتیجه ای رسیدید؟
- سؤال اصلی این است که آیا خطایابی در گفتار از طریق سیستم درک انجام می شود یا نه؟ برای مثال، اگر من به شما بگویم که "قوری را دم کردم"، شما احتمالاً متوجه می شوید که من در این جمله کلمه اشتباهی بکار برده ام. چطور شما متوجه می شوید؟ شما گوش می کنید، بعد درک می کنید که من چه گفتم، بعد می بینید که این جمله معنی درستی نمی دهد و نتیجه می گیرید که من باید اشتباه کرده باشم. حال سؤال این است که آیا مکانیسمی که شما به کار می برید که متوجه اشتباه من بشوید، همان مکانیسمی است که من خودم بکار می برم که متوجه اشتباهم بشوم؟ یعنی آیا من به حرف خودم گوش می دهم، درک می کنم که چه می خواستم بگویم، و بعد مقایسه می کنم ببینم آیا آنچه گفتم با آنچه می خواستم بگویم تطبیق می کند یا نه؟ ( به این می گویند خطایابی از طریق سیستم ادراک).
باور ما این است که چنین چیزی درست نیست. زیرا از یک طرف، افراد قادر هستند خیلی سریع اشتباهاتشان را اصلاح کنند و گاهی حتی قبل از اینکه اشتباه کامل ادا بشود، اصلاح می شود. بطور مثال، "ق... چای را دم کردی؟" این اصلاح آنچنان سریع انجام می شود که بین "ق" ابتدای قوری و "چ" ابتدای "چای" هیچ فاصله ای نمی افتد. این با خطایابی از طریق سیستم ادراکی که خیلی آهسته تر عمل می کند منافات دارد. از سوی دیگر، ما در این پروژه نشان داده ایم که بین قدرت درک و خطایابی بیماران آفازیک رابطه محکمی وجود ندارد. یعنی بعضی بیماران با اینکه قدرت درک عالی دارند ولی متوجه اشتباهات خودشان نمی شوند. جالب اینجاست که اگر شما به بیمار بگوئید "من قوری را دم کردم"، بیمار به شما می گوید که کلمه "قوری" را اشتباه بکار بردی. در حالی که خود بیمار ممکن است بگوید " قوری را دم کردم" بدون اینکه متوجه اشتباهش بشود. خلاف این قضیه هم صادق است. بعضی از بیماران آفازیک، علیرغم اینکه درک خوبی ندارند، متوجه اشتباهات خودشان هستند. اگر سیستم ادراک مبنای خطایابی بود، این گونه از بیماران چگونه می توانستند به اشتباهاتشان واقف باشند؟
مطالعات ما نشان می دهد که سیستم مغزی که تکلم را کنترل می کند در بطن خود مکانیسمی دارد که احتمال خطا را اندازه می گیرد. چگونه این کار را می کند؟ با مقایسه فعالیت سلولهای مغزی که طی پردازش هر کلمه فعال می شوند این کار انجام می گیرد. اگر بین فعالیت این سلولها تداخل به وجود بیاید، زنگ خطر سیستم به صدا در می آید. مثل کنترل ترافیک با چراغ راهنمای سر چهارراه. حالت طبیعی این است که وقتی چراغ یک مسیر سبز است، چراغ مسیر دیگر باید قرمز باشد. حال اگر تداخلی در این سیستم پیش بیاید و چراغ هر دو مسیر چهارراه با هم سبز شود، احتمال وقوع حادثه ناگوار بالا می رود و این زمانی است که سیستم باید زنگ خطرش را به صدا در بیاورد. به زبان ساده سیستم تکلم هم کاری مشابه همین را انجام می دهد.
* آیا ادراک برای خطایابی لازم است؟
- در این پروژه ما نشان می دهیم که مکانیسم اصلی خطایابی در گفتار، سیستم ادراکی نیست. دانشمندان در سایر رشته ها، برای مثال کسانی که سیستم حرکتی را مطالعه می کنند، به نتایج مشابهی رسیده اند. اما این بدان مفهوم نیست که سیستم ادراکی هیچ نقشی در خطایابی گفتار ندارد. مسلماً وقتی فردی حرف می زند، صدای خودش را می شنود و درک می کند که چه کلمه یا جمله ای را گفته است و احتمال دارد که از این طریق بخشی از اشتباهات خودش را متوجه شود. ما نشان داده ایم که لااقل در افراد بالغ چنین مکانیسمی نمی تواند مکانیسم اولیه و پایه خطایابی باشد و احتمالاً به عنوان یک مکانیسم کمکی نقش دارد.