داستان دماوند داستان جدیدی نیست. سال پیش بود که قرار بود بخشی از آن را آسفالت کنند. آن زمان در صدا و سیما بارها در این باره برنامه پخش کردیم. مسئولان را آوردیم. آنها هم همراه ما خواستار جلوگیری از آسفالت شدن دماوند و ساخت جاده بودند. در آخر هم توانستیم جلوی آسفالت شدن دماوند را بگیریم. اما امسال هم شنیدیم که در طرف دیگر کوه یک جاده دیگر کشیدند و یخچالهای طبیعی را از بین بردند. در آخر هم وقتی جاده خاکی ساخته شده همه خبردار شدند که دیگر فایده ای نداشته.


البته این داستان تنها مربوط به دماوند نیست. در همه کشور همینطور است. هیچ جایی مردم اینقدر با خودشان دشمن نیستند که ما با طبیعت و تاریخمان دشمن هستیم. این جا جایی است که همه با هم همکاری می کنند برای تخریب میراث طبیعی و میراث تاریخی.
در ایران حتی یک اثر تاریخی پیدا نمی کنید که مردم روی آن یادگاریی ننوشته باشند یا وزارت راه قسمتی از آن را تخریب نکرده باشد. یک تالاب پیدا نمی کنید که مردم یا دولت آن را نابود نکرده باشند. نمونه آن دریاچه ارومیه، دریاچه پریشان یا تالاب انز لی است. نمونه آن پارکهای ملی ایران است. نمونه آن آثار باستانی و مکان تاریخی است. یا جاده می کشند یا سد می سازند. یا بخشی از تالاب را خشک می کنند. همه جای ایران همینطور است. حالا هم نوبتی باشد نوبت اثر ملی طبیعی ایران است. سمبل اسطوره ای و ملیت ایرانیان. دماوند.
دماوند یک کوه آتشفشان نیمه خاموش است. شاید دیگر بهتر باشد این آقایان یک بمب بیندازند در دهانه آتشفشانی دماوند که هم دیگر خیال ما راخت شود و هم خیال خودشان. به جای ساخت این همه جاده در دماوند، به جای احداث معادن پوکه و به جای زباله دانی کردن دماوند این حتمن روش بهتر و سریع تری برای این افرادی است که هر چند وقت یک بار بخشی از دماوند را نابود می کنند. بهتر است این آتشفشان نیمه فعال که خاموش هم نیست را فعال کنند که به یکباره نماد ایران را نابود کنند.
آن وقت دیگر هم خیال ما را راحت می کنند و هم خیال خودشان را. چون دیگر نه غر می زنیم و نه ایراد می گیریم. شنیدن این خبر یعنی نا امیدی کامل از دولت و مردم. یعنی آخرین امید هایمان را هم باید در مورد بهبود وضعیت میراث طبیعی و تاریخیمان فراموش کنیم. چرا که دیگر نه تالابی باقی مانده و نه کوهی. نه حیات وحشی و نه میراثی.


سبزپرس