به گزارش بی‌بی‌سی ورد، شارلوت اولنبروک نخستی شناسی است که سال‌ها رفتار شامپانزه‌ها را در طبیعت در نظر گرفته است. او می‌گوید: «وقتی به چشم یک شامپانزه نگاه می‌کنیم حیوان خودآگاهی را می‌بینیم که شما را ستایش می‌کند. همیشه به این فکر کرده‌ام که وقتی به چشمانشان خیره می‌شویم آن‌ها به چه چیزی فکر می‌کنند؟»

شامپانزه در یک قدمی انسان!



شامپانزه‌ها و انسان‌ها آن‌قدر به هم شبیه هستند که ما را مجاب می‌کند به این فکر کنیم که چه چیزی ما را از نزدیک‌ترین خویشاوندانمان بر روی کره زمین متمایز می‌کند. گارنر در سال 1896 نوشت: «هیچ موجود دیگری نمی‌توان توجه انسان را تا این اندازه به خود جلب کند.» گارنر یکی از کسانی بود که برای اینکه بفهمد شامپانزه‌ها چگونه حیوانی هستند مدتی را با آن‌ها در غرب آفریقا زندگی کرد. او متوجه شباهت‌های فیزیکی شامپانزه و انسان و همچنین روابط اجتماعی و احساسات آن‌ها به نوزادان شد.



گارنر بیش از هر چیز جذب زبان شامپانزه‌ها شد. به نظر می‌رسد آن‌ها با هم صحبت می‌کردند، اما واقعا چه می‌گفتند و چرا اصلا صحبت می‌کردند؟ از نظر گارنر زبان شامپانزه‌ها تمام خصوصیات یک زبان را داشت. سخنگو معنای صدایی که تولید می‌کرد را می‌دانست و با هدفی خاص آن را تولید می‌کرد. سخنگو شخص مورد نظر را نگاه می‌کرد و با او حرف می‌زد و بسته به شرایط تن صدای خود را بالا و پایین می‌برد. شامپانزه ارزش آوا برای انتقال افکار خود را می‌داند. موارد فوق و موارد دیگر نشان می‌دهند که زبان شامپانزه واقعی است و چندین قرن است که ما را مجذوب خود کرده است.

شامپانزه در یک قدمی انسان!



ادوارد تایسون یکی از مشهورترین کالبدشناسان دوران خود بود که در 1 ژوئن 1698 میلادی به رویال سوسایتی رفت تا یافته‌های خود در مورد شامپانزه‌های کوتاه‌قد را ارائه دهد. او داستان یک شامپانزه کوتاه‌قد (عکس فوق) را در کتابی منتشر کرد. این شامپانزه از آنگولا به انگلستان برده شده بود و طی یک حادثه فک او شکست. لباس‌های زیبایی به تن او می‌کردند و فکش را نیز درمان کردند. اما یکی از جالب‌ترین دستاوردهای ادوارد در تحقیقاتش «تارآواهای» شامپانزه بود. از نظر تایسون هیچ تفاوتی بین 


گلوی شامپانزه و گلوی انسان وجود نداشت. اما او سخت متحیر بود که چرا صحبت نمی‌کند؟ یکی از فرضیه‌های او این بود که اگر شامپانزه‌ها حرف بزنند ما آن‌ها را به بردگی خواهیم گرفت، بنابراین در حضور انسان سکوت می‌کردند. در آن دوران بردگی در اوج بود و شامپانزه‌ها می‌ترسیدند که نکند آن‌ها هم برده نزدیک‌ترین خویشاوند خود شوند.



حدود یک قرن پس از شامپانزه کوتاه‌قد تایسون، یک بوزینه بزرگ با یک کشتی به بریستول آورده شد. این بوزینه یاد گرفته بود که مشروبات الکلی بنوشد و پیپ بکشد. «هپی جری» یا جری خوشحال بیرون اکستر اکسچنج می‌نشست و خیلی هم محبوب شده بود. پادشاه حتی از او دعوت کرد تا یک چای با هم بنوشند. شاید امروز به ایده پیپ کشیدن یا لباس پوشیدن این شامپانزه‌ها بخندیم، اما در آن دوران این کار چیزی مرسوم بود. در تبلیغات چای پی جی، شامپانزه‌ها لباس به تن داشتند و شبیه دختر و پسر شده بودند.

اما نگاه ما به شامپانزه‌ها سیری تکاملی داشته و در طول زمان دستخوش تغییر شده است. فلسفه، علم و دین در این مسیر به ما کمک کرده‌اند.

شامپانزه در یک قدمی انسان!



در قرن هفدهم، فاصله بین علم، افسانه و دین کم بود. نگاه انسان به حیوان نیز متفاوت بود. برای نمونه، تایسون می‌گفت که دلیل اینکه شامپانزه‌ها صحبت نمی‌کنند این است که حیوان منطقی‌ای نیست. اریکا فاج در دانشکده علوم انسانی دانشگاه استراتیکلاید تدریس می‌کند و می‌گوید: «انسان با حیوان متفاوت است، زیرا انسان چیزی به نام منطق دارد. منطق را نمی‌توان در بدن پیدا کرد زیرا یک مفهوم غیرمادی است. اینکه شامپانزه‌ها تارآوا دارند نشان می‌دهد که می‌توانند صحبت کنند، اما اینکه چرا صحبت نمی‌کنند مسئله منطقی بودن انسان را تقویت می‌کند.»



مبحث منطقی بودن انسان از نگاه علم روز قابل قبول نیست. با این حال ما هنوز هم می‌خواهیم بدانیم که چقدر به شامپانزه‌ها نزدیک هستیم. میزان نزدیک شامپانزه و انسان را از یک طریق می‌توان بررسی کرد: زبان. گارنر اولین کسی بود که به شامپانزه‌ها صحبت کردن را آموخت، اما موفقیتش خیلی محدود بود. پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهد که بونوبوها، شامپانزه‌ها، گوریل‌ها و اورانگوتان‌ها هم می‌توانند از طریق زبان ارتباط برقرار کنند ولی شیوه هر یک متفاوت است.



هفتاد سال پیش تلاشی صورت گرفت تا یک شامپانزه صحبت کند. به همین منظور یک شامپانزه نوزاد به خانه‌ای برده شد که آن‌ها به تازگی صاحب فرزند شده بودند. تا سه سالگی به این صورت پیش رفت که شامپانزه از نوزاد انسان در کارهای فیزیکی بسیار بهتر عمل می‌کرد ولی نمی‌توانست آواها را به خوبی تلفظ کند. شامپانزه سه ساله تنها می‌توانست چند کلمه و آن را هم به شکلی بد تلفظ کند. اما در همین فاصله، نوزاد انسان توانسته بود صدها کلمه را تلفظ کند. در نهایت مشخص شد که دهان و گلوی شامپانزه با انسان تفاوت دارد. شامپانزه‌ها در حیات وحش قادرند چندین آوا را تولید کنند؛ البته نه برای کارهای روزمره، بلکه برای زمانی که هیجانی می‌شوند.



این پایان کار نبود. دانشمندان علاقه‌مند به شامپانزه‌ها تلاش کردند تا زبان اشاره به شامپانزه‌ها آموزش دهند که اتفاقا موفقیت‌آمیز هم بود. در حقیقت این تصمیم به نقطه عطفی در مطالعات انسان بر روی شامپانزه‌ها تبدیل شد. شامپانزه‌ها موفق شدند 

نزدیک به 200 کلمه و عبارت را یاد بگیرند و از آن مهم‌تر اینکه توانستند کلمات را کنار هم بچینند و مفاهیم جدیدی را تولید کنند. یکی از مشهورترین شامپانزه‌ها واشو (Washoe) نام داشت که یک قو را در برکه دید و کلمه خود را تولید کرد. او واژه آب و پرنده را کنار هم چید.



در طول دهه‌های پس از آن، پژوهش بر روی شامپانزه‌ها بسیار قوت گرفت. دهه 70 و 80 میلادی دوران طلایی تحقیق بر روی زبان شامپانزه‌ها بود. شامپانزه‌ها علاوه بر یادگیری زبان اشاره در کار دیگری نیز موفق شدند. آن‌ها یک تمرین دیگری را نیز انجام دادند. بر روی چندین دکمه، واژه‌های مربوط به نام غذا، دیدن فیلم و غلغلك‌ دادن‌ نوشته شده بود. اما مطالعه انجام شده بر روی شامپانزه کوتاه‌قدی به نام «کانزی» بود که عمق پیچیدگی زبان شامپانزه‌ها را نشان داد. کانزی قادر بود جملات ساده بسازد، بگوید چه 


کاری انجام می‌دهد و اعلام کند که در آینده قصد انجام چه کاری را دارد. البته لازم به ذکر است که نخستی شناس مشهور «رابرت ساپولسکی» این آزمایش‌ها را رد می‌کند و معتقد است که شامپانزه‌ها فقط به خوبی می‌توانند تقلید کنند. آزمایش‌ها بر روی زبان شامپانزه‌ها در حال حاضر پیشرفتی ندارد.

شامپانزه در یک قدمی انسان!

در قرن گذشته رابطه ما با شامپانزه‌ها کاملا تغییر کرده است. شامپانزه‌ها از حیوانات جنگل به موجوداتی باهوش و اجتماعی تبدیل شده‌اند. مطالعات ژنتیک نیز مهر تایید خود را بر روی این مسئله کوبیده است: «رابطه ژنتیکی موش خانگی و موش صحرایی را فرض کنید؛ انسان و شامپانزه ده برابر آن‌ها از نظر ژنتیکی به هم نزدیک‌تر هستند.» شامپانزه کوتاه‌قد تایسون با چنگال غذا می‌خورد اما رختخوابش را خاکی می‌کرد. جری نیز به ناگهان رفتارهای بدی از خودش نشان می‌داد. این‌گونه مسائل نشان می‌دهد که 


شامپانزه‌ها دوست دارند ما را همیشه سرگرم کنند. همین تفاوت‌ها است که ما را مجذوب شامپانزه‌ها کرده است. زبان شامپانزه‌ها نیز همچنان مانند یک معمای بزرگ باقی مانده، ولی ما را دلسرد نخواهد کرد. ما انسان‌ها همچنان دوست داریم بدانیم که تا چه اندازه به شامپانزه‌ها نزدیک هستیم.