اول یه مقدمه کوتاه بگم در مورد این نوشته، اونم اینکه به طرز خیلی مضحک و خنده داری کسانی که هیچ ارزشی برای جون سایرین قائل نیستن در برخورد با گیاهخواران تازه یادشون می افته که "ای داد! پس گیاهان چی؟ تازه از اون بدتر برای تولید محصولات گیاهی هم از آفت کش استفاده میشه و حشرات کشته میشن! پس گوشت نخوردن شما چه فایده ای داره؟!"
و نکته ی دیگه اینکه خیلی از دوستانی که قصد دارن شروع به گیاهخواری کنند، به دنبال لیستی از
بایدها و نبایدها هستند. نظر شخصیم اینه که ما یک هدف داریم و اونم چیزی نیست جز
"وارد آوردن کمترین رنج به سایر جانداران" حالا شما تا هر جایی که می تونید برای رسیدن به این هدف ادامه بدید. کسی که یک روز در میون گوشت نمیخوره هم در این مسیر گام بر میداره، یک گیاهخوار کامل هم در همین مسیر هست...فقط یکی خیلی جلوتره و اون یکی در ابتدای راه...ولی در نهایت مسیر و هدف یکی هست... منظورم اینه که کنی که تازه می خواد تو این راه قدم برداره لازم نیست خودش رو درگیر این همه جزئیات بکنه که در نهایت گیج و وحشت زده بشه و به نظرش غیر ممکن بیاد و از اساس بیخیال بشه، اول از بدیهیات شروع کنه (مثل گوشت، چرم و پوست، محصولات معروفی که روی حیوانات آزمایش می کنند و غیره) بعد بره به سمت لبنیات و تخم مرغ (اینگونه موارد رو هم هر قدر میتونه جایگزین کنه)...به تدریج روی جزئیات متمرکز بشه و خودش رو به مراحل بالاتر و شاید دشوارتر برسونه...
------------------------------------------
منظور از vegan چیست؟ بطور کلی vegan به کسی اطلاق می شود که "از محصولات
حیوانی استفاده نمیکند". و
یکی از دلایل اجتناب از چنین محصولاتی ممانعت از تحمیل درد و رنج به سایر جانداران است. ولی اینکه کدامیک ارگانیزمها
حیوان محسوب می شوند و کدامیک قادر به درک درد و رنج هستند چندان واضح نیست.
رفتار حیوانات برای اغلب افراد ضابطه سنجش این مساله است که آیا یک حیوان درد را حس می کند یا خیر. اکثر مردم موافقند که سگ، گربه و سایر پستانداران درد را حس می کنند. در حقیقت وقتی می گویند "حیوان" منظورشان "پستاندار" است. حتی لغتنامه ی Merriam-Webster نیز از "پستاندار" به عنوان مترادف "حیوان" یاد می کند.
برای همه چندان ساده نیست که بپذیرند پرندگان، خزندگان، ماهی ها و بی مهرگان هم درد را حس می کنند. با این وجود، هستند افرادی که با قاطعیت ادعا می کنند که گیاهان درد را حس می کنند. بنابراین تلاش برای تعریف واژه "حیوان" بر مبنای آنچه مردم به آن معتقدند بی فایده است.
راه دیگری برای تعریف این واژه، بهره گیری از "زبان علمی" است. ولی حتی همین زبان علمی هم مشکلاتی دارد:
ارائه تعریف صحیحی از حیوان بر خلاف آنچه به ظاهر به نظر می رسد، چندان ساده نیست. تقریبا برای هر ضابطه ای که بخواهیم برای تمایز حیوان از غیر حیوان استفاده کنیم، استثنا وجود دارد. (Biology, 3rd ed., Campbell, 1993)
حال اگر وگنها بخواهند از تعریف علمی پیروی کنند، اسفنج نیز حیوان محسوب می شود. در حالیکه اسفنج فاقد بافت واقعی و سیستم عصبی است. اسفنج بیش از یک گیاه قدرت درک درد را ندارد. پس به عنوان یک وگن چه اهمیتی دارد که اسفنج را "حیوان" بنامیم؟
به جای تلاش برای تعریف "حیوان" باید تلاش کنیم از مصرف محصولاتی که منجر به تحمیل درد و رنج به ارگانیزم های غیر انسانی می شوند اجتناب کنیم و لازمه ی اینکار این است که تا حد امکان به دقت بفهمیم کدامیک قادر به درک درد هستند.
می توان فهمید در بخشهای خاصی از مغز انسان چه میگذرد. و در نتیجه می توان مغز انسان را با مغز حیواناتی که با خویشان اولیه انسان مرتبط هستند مقایسه کرد.
بدین ترتیب، تمامی مهره داران (ماهی ها، دوزیستان، خزندگان، پستانداران و پرندگان) آنچه را که لازمه ی درک درد است را دارا هستند.
بی مهرگان (مانند حشرات، نرم تنان، سخت پوستان و کرم ابریشم) متفاوتند چرا که تاریخ تکاملیشان مدتها قبل از تکامل ماهی، قدیمی ترین مهره دار، از ما منشعب شده است. در حقیقت، ما به ستاره دریایی (بی مهره ی فاقد مغز) نزدیک تر هستیم تا به پابرسر ها (ماهی مرکب) که بزرگتیرن مغز را در بین بی مهرگان دارد. چرا که سیستم عصبی شان در مسیری متفاوت تکامل یافته است. بنابراین دشوار است که بفمیم چه چیزی را حس می کنند و چه چیزی را حس نمی کنند.
Bivalves (رده ای از نرم تنان شامل صدف، صدف دو کفه ای، ماسل و اسکالوپ) پیچیده تر از اسفنج هستند. مغز ندارند اما دسته های عصبی بسیار ساده ای دارند. در این مورد که آیا سیستم عصبی آنان به قدری که بتواند درد را حس کند تکامل یافته یا خیر تردید وجود دارد. داشتن بافت عصبی می تواند دلیلی باشد برای کنار گذاشتن هرآنچه ممکن است Bivalve ها را آزرده باشد.
حشرات (شامل زنبورها) مغز دارند. اما مغزشان چندان تکامل نیافته و احتمالا آنقدر بزرگ نیست که بتواند "آگاهی از درد" را تسهیل کند.
حالا آیا عسل برای وگن ها مناسب است؟ بهترین جواب این است که
"نمی دانیم". اگر کسی نگران آزردن حشرات است، معلوم نیست که فرایند تولید عسل برای حشرات رنجزا تر از تولید گیاهان یا شیرین کننده های جایگزین باشد. چون به هر حال
برداشت و حمل و نقل محصولات کشاورزی شامل مرگ حشرات می شود.
وگنها در ملا عام با این مساله باید چطور کنار بیایند؟ ما فکر میکنیم بحث در مورد عسل باعث می شود تا وگنها به حاشیه رانده شوند. هنوز اکثریت قریب به اتفاق مردم درد و رنجی را گوشت به همراه می آورد را نمی پذیرند. مساوی قرار دادن عسل با گوشت مساله را برای افراد عادی نامعقول جلوه می دهد....
در این نقطه، باید روی مسائل
آشکار و انکارناپذیر تمرکز کرد...
و این ما را به همان سوال اولیه باز می گرداند که
"وگن کیست؟" شاید به جای تعریف وگن به عنوان کسی که "محصولات حیوانی مصرف نمیکند" بهتر باشد از این تعریف استفاده کنیم:
"وگن کسی است که معقولانه از مصرف هرآنچه به جانداران غیر از انسان رنجی را تحمیل می کند اجتناب می کند"
شاید این تعریف برای برخی خوشایند نباشد، برای کسانی که فکر می کنند بدون یک مشی متعصبانه (روندی که در آن یک نفر برای بقیه تعیین تکلیف کند) وگنیزم مفهوم خود را از دست می دهد. در حالیکه دیدگاه یک بعدی تنها افراد را می ترساند و موجب می شود حتی جرات نکنند به مساله ی کنار گذاشتن محصولات حیوانی فکر کنند. اگر اجازه دهیم افراد خوشان تصمیم بگیرند که چه چیزی معقول است، آنها را به استفاده از منطق به جای تعصب تشویق کرده ایم. اینکه به کسی بگویید کافی است آنچه را که معقول است انجام دهد، دیگر کسی را گریزان نمیسازد.
دنبال کردن این شیوه برای حیوانات در بلند مدت و کوتاه مدت بهتر است.
ترجمه: The Almighty
منبع: veganoutreach.org