آخیش خیالم راحت شد! آروم آروم داشتم آرامش رو احساس می کردم. البته کمی قلبم احساس سوزش می کرد اما هر چی که بود از اون درد وحشتناک پام بهتر بود.کم کم احساس می کردم چشمام داره سنگین میشه و دنیا تار و تارتر میشه. دست و پام شل شده بود و دیگه از اون درد کشنده ای که تا قبل از این پام داشت خبری نبود.

صبر کنید یه لحظه صبر کنید!

چرا بیخود موضوع رو رومانتیک می کنید؟ خوب سگه دیگه آدم که نیست! تصادف کرده حالا هم داره یوتانزی (مرگ با ترحم) میشه. این همه آدما تصادف می کنند میمیرن ! این همه آدما مشکلات دارن ! حالا شما اومدی واسه یه سگ متن رومانتیک مینویسی؟ دیگه بعضی مثل ما دیگه خیلی زیاده روی می کنیم! بهتر نیست یه کم به فکر همجنس های خودمون باشیم؟ به فکر بچه هایی که اگه گدایی نکنند شب شام بهشون نمیدن؟ به فکر آدمایی که شب جایی برای خواب ندارن تو سرما و گرما و برف و بارون یه سقف ندارن؟ سگه دیگه سگ ! اصلا سگ واسه مردنه!

یه لحظه صبر کنید! نخونید الان من برمیگردم. ببینم منشی چی میگه!

وای خدای من! فکر کنم موضوع داستان کلا عوض شد!

راستش حدس می زنم تا حالا حسابی سر در گم شده باشید خودم هم بدتر از شما هستم . خوب راستش من تا حالا شعر بداهه زیاد نوشته بودم اما این اولین داستان کوتاه بداهه دنیاست !

ببینید واقعیت اینکه یک خانم و آقا یک سگ تصادف کرده رو وسط جاده پیدا کرده بودند که استخوان ساق پا کاملا شکسته بود و سگ به شدت درد می کشید و قصد داشتند سگ رو یوتانزی کنند یعنی به وسیله تزریق دارو حیوان بدون درد بمیرد که خوب البته بنا به توصیه سازمان دامپزشکی تصمیم برای انجام یوتانزی را نباید دامپزشک اتخاذ کند، بلکه باید شرایط، راه حل ها و پیش آگهی بیماری، اتخاذ تصمیم نهایی را به صاحب حیوان بسپارد و در نتیجه تصمیم به انجام یوتانزی بود و در حال آماده سازی شرایط بودیم و من سعی می کردم بر خلاف میل باطنی، خودم را به این کار راضی کنم. به ذهنم رسید خودم را به کاری مشغول کنم و یوتانزی را کمی به تاخیر بیندازم تا شاید تصمیم دیگری از سوی صاحب حیوان گرفته شود، در نتیجه به صاحب دام پیشنهاد دادم با قبول مراقب های پس از عمل مابقی ماجرا را به من بسپارد. این پیشنهاد را دادم و آمدم اینجا و شروع کردم به نوشتن از زبان سگ!

در همین حال و هوای نوشتن بودم که به من خبر دادند صاحب سگ با انجام جراحی موافقت کرده است و من در حال آماده شدن هستم و سعی می کنم لحظه به لحظه با شما باشم و بنویسم! گفتم که موضوع اولین داستان بداهه دنیا کلا عوض شد!

خوب! سگ کوچولو واسه جراحی آماده شد !

اصلا سگ واسه مردنه! Click this bar to view the full image.
اصلا سگ واسه مردنه!




محل شکستگی برای پین گذاری آماده شد!


اصلا سگ واسه مردنه! Click this bar to view the full image.
اصلا سگ واسه مردنه!


پین داخل استخوانی در محل قرار داده شد!

اصلا سگ واسه مردنه! Click this bar to view the full image.
اصلا سگ واسه مردنه!


من دیگه برم برای کارهای پایانی و بخیه فکر نمی کنم دیگه بعدش حس نوشتن باشه فقط اگه یه جمله رو نگم دق میکنم "موضوع حیوان یا انسان نیست، موضوع مهربانی است، مهریان که باشی فقط مهربانی می کنی و نمی دانی که چرا"