اگر پورشه، لامبورگینی، هیوندای جنسیس 2011 ، وراکروز، سوناتا، تویوتا، لندکروز، هاویلوکس، لگسوز ار ایکس350 دارید، نوش جان‌تان، اما این گزارش را نخوانید!

باشگاه جوانی برنا، اگر از آن دسته افرادی هستید که تا حالا ماشین 70 میلیونی سوار نشده‌اید چون کلاس‌تان پایین می آید و آبروی‌تان پیش فک و فامیل و در و همسایه پایین می‌رود، اگر از آن دسته افرادی هستید که ماهی یا حداکثر سالی یکبار ماشین‌تان را هماهنگ با بازار جهانی و مد عوض می‌کنید،

اگر از آن دسته افرادی هستید که اگر سر پیچی پیچ بپیچد و شما نپیچید و مستقیم بروید توی گارد ریل یا بروید توی بلوک‌های سیمانی و ماشین‌تان درب و داغان شود اما خودتان در پناه کیسه هوای ایمنی ماشین‌تان سالم می‌مانید، عین خیال‌تان هم نباشد که ماشین 200 میلیونی تان داغان شده،

اگر برای دختر، پسر و همسرتان ماشین‌های جداگانه‌ای خریده‌اید و کلی به محکم‌تر شدن گره‌های ترافیکی شهر کمک کرده‌اید، اگر گران‌ترین ماشین‌های شهر یا کشور زیر پای شماست و توی ترافیک و پشت چراغ قرمز همه به شما زل می‌زنند. اگر جوان‌ها با دوربین موبایل‌شان از ماشین شما عکس می‌گیرند، اگر پورشه، لامبورگینی، هیوندای جنسیس 2011 ، وراکروز، سوناتا، تویوتا، لندکروز، هاویلوکس، لگسوز ار ایکس350 دارید، نوش جان‌تان، اما این گزارش را نخوانید!

این گزارش فقط و فقط مختص جوان‌هایی است که پشت شیشه نمایشگاه‌های ماشین بارها ایستاده‌اند تا از ماشین‌هایی عکس بگیرند که معتقدند می‌شود با آنها زندگی کرد. معتقدند خفن هستند و گاهی پشت فرمان آنها می‌نشینند و دلی از عزا در می‌آورند، وقتی که در خواب هستند.





اول: خودم بنز دارم
فروشنده مغازه حدود 35-40 ساله به نظر می‌رسد. حوصله حرف زدن درباره موضوع گزارش را ندارد. کارهای مهم‌تری دارد. دفتر عریض و طویلی روبه‌رویش باز است که کلی چک و سفته روی هر برگ آن چسبانده، مشغول صحبت با یکی از مردهای جوانی است که آن اطراف می‌چرخد.( مثل همان‌هایی که معمولا در نمایشگاه‌های ماشین دور هم جمع می‌شوند!) صحبت‌های‌شان با این جمله و البته با اوقات تلخی تمام می‌شود "بالاخره می‌آیند و من را می‌برند، همین را می‌خواهی؟"

می‌گوید اگر اطلاعات زیاد می‌خواهید، بروید ساعت 2 بیایید، آن موقع سرم خلوت است. گران‌ترین ماشین‌مان مرسدس بنز s500 است که 355 میلیون قیمت دارد.

امسال حدود 8 -7 تا از این مدل فروختیم. البته در کل فروش‌مان زیاد نیست. چون هر کسی نمی‌تواند بنز 300 میلیونی زیر پایش بیاندازد.

از حرف‌های این مرد میان‌سال متوجه می‌شویم رونق بازار فروش ماشین زمان خاصی ندارد، با این حال مثل همه بازارهای دیگر روزهای باقی مانده آخر سال گرم‌تر می‌شود.

خانم‌ها رنگ‌های لوکس، توی چشم و ماشین های کوچک و مردها ماشین های کشیده را بیشتر ترجیح می دهند. ماشین ها فقط با چک به فروش می رسند.

می‌گوید می‌توانید از ماشین‌ها عکس بگیرید، فقط از پلاک‌ها عکس نگیرید!

آقای فروشنده خودش بنز دارد و طوری می‌گوید بنز دارم که اگر از شما بپرسند چه ماشینی دارید که انگار شما فولکس قورباغه‌ای دارید!



دوم: اقساطی نمی‌فروشیم
صاحب نمایشگاه بعدی مردی حدودا 50 ساله است و می‌گوید امسال حدود 20 تا از ماشین‌های 380 میلیون تومانی‌اش را فروخته است. معتقد است فروش ماشین رونق پیدا کرده و دلیل جالبی هم دارد؛ بازار ملک راکد است و مردم گرایش به خرید و فروش ماشین پیدا کرده‌اند.

هیوندا آزرا، پایین‌ترین مدل ماشینی است که در نمایشگاه دارد، با قیمت حدود 45 میلیون تومان. می‌گوید: ماشین‌های اروپایی گران‌ترند، مخصوصا ماشین‌های کمپانی‌های آلمانی.

فروش اقساطی ندارد و می‌گوید: کسی نمی‌تواند این طوری خرید کند، برای خرید ماشینی صد میلیونی حداقل باید 50 میلیون‌اش را نقد داد و این کار را برای خیلی‌ها سخت می‌کند.

درباره تأثیر رنگ ماشین‌ها بر قیمت‌شان می‌گوید: ایرانی‌ها رنگ‌های روشن را ترجیح می‌دهند و قیمت‌ها تقریبا به نسبت سلیقه مردم مشخص می‌شود.

مرد نمایشگاه‌دار می‌گوید تا به حال پراید یا پژو در نمایشگاهش نگذاشته است. بعد می‌خندد و می‌گوید: اینجا کسی پراید توی نمایشگاه‌اش نمی‌گذارد!



سوم: پول دارند اما فرهنگ نه
تکیه داده به هیوندای قرمز رنگی که پارک شده روبه‌روی در نمایشگاه در خیابان. معین 24 ساله است و فروشنده، خودش تویوتا دارد.

می‌گوید: نزدیک عید فروش ماشین بیشتر است. چون خیلی‌ها تصمیم می‌گیرند ماشین‌شان را تعویض کنند. درباره تفاوت سلیقه خانم‌ها و آقایان در خرید و انتخاب ماشین می‌گوید: خانم‌ها بیشتر به ظاهر ماشین توجه می‌کنند.

در نمایشگاهی که معین کار می‌کند اجازه سواری به خریداران برای خرید داده نمی‌شود. اما معین تاکید می کند خودش اگر بخواهد ماشین بخرد، حتما باید سوارش شود و ماشین را امتحان کند.

خیلی وقت‌ها همسن و سال‌های خودم می‌آیند و با ماشین‌ها عکس می‌گیرند، یا فقط مدت کوتاهی پشت ماشین می‌نشینند و داخلش را می‌بینند.

بعضی‌ها البته فرهنگ استفاده از ماشین‌های مدل بالا را ندارند. ماشین را می‌خرند اما فرهنگ استفاده از آن را ندارند. آپشن‌های ماشین را نمی‌شناسند، اما چون پولدارند به خاطر کلاس آن، می‌خرند و پز هم می‌دهند.



چهارم: عتقیه 200 میلیونی!
نمایشگاه بعدی دو طبقه است. صاحب مغازه پیرمردی خوش‌رو است و با علاقه به سوال‌ها جواب می‌دهد. نمایشگاه پر از ماشین‌های مدل بالاست و گران‌ترین‌شان بنز s500 است و حدود 340 تومان قیمت دارد.

پیرمرد که خودش تویوتا کمری دارد از بازار فروش ماشین راضی نیست و با گلایه می‌گوید: یک سال است بازار کساد است. امیدواریم این ماه رونق بگیرد.

از بعضی مشتری‌ها دل خوشی ندارد و می‌گوید: خیلی‌ها جنبه سوار شدن ماشین‌های مدل بالا را ندارند و برای مردم مزاحمت ایجاد می‌کنند. گاهی حتی وسط خیابان پارک می‌کنند که پز بدهند.

بنز عتیقه‌ای در طبقه بالای نمایشگاه وجود دارد. پیرمرد صاحب نمایشگاه می‌گوید: بیشتر از یکی دو نمونه از این مدل ماشین در ایران پیدا نمی‌شود. این ماشین پدرم بوده که حدود 80-70 سال پیش وارد کرده است. اگر کسی 200 میلیون بخرد می‌فروشم، چون کلکسیون‌دارها می‌خرند. تا 120 میلیون تومان هم مشتری داشته است.



پنجم: خودم هم زیادی‌ام !
خودم هم زیادی ام! این را صاحب فروشگاهی می‌گوید که بیشتر بنز و پورشه دارد و میانگین قیمت ماشین‌ها 150 میلیون تومان به بالا است. با بی‌حوصلگی می‌گوید: فروشی نداریم که حرفی داشته باشیم.



ششم: اقساطی‌های ارزان
کمی آن طرف‌تر در ردیف نمایشگاه‌های ماشینی که فروش پراید و پژو برای‌شان خنده دار به نظر می رسد، شرکت لیزینگ یکی از کارخانه‌های داخلی ساخت ماشین دیده می‌شود. مردم از کنار آن می‌گذرند، بعضی‌ها می ایستند به تماشا کردن و شرایط فروش اقساطی و شرایطی ماشین‌ها را نگاه می‌کنند. جوان‌ها می‌روند داخل و پرس و جو می‌کنند که چطور می‌توانند با اقساط بیشتر و طولانی مدت‌تر ماشین بخرند. اما جواب کارمندها همان چیزی است که روی برگه ها چسبانده شده روی شیشه نوشته شده است. کسی نمی‌تواند با تعداد اقساط بیشتری از این شرکت ماشین بخرد.



هفتم: دلم می خواد 206 داشته باشم
کارمند فروش یکی دیگر از این شرکت‌ها که در خیابان بهشتی قرار دارد دختری 25 ساله است. پریسا می‌گوید: بیشتر ماشین‌های داخلی می‌فروشیم و البته ماشین‌های خارجی هم داریم. اما چون 15 میلیون بیشتر وام به آنها تعلق نمی‌گیرد، طرفدار کمتری دارند. ماشین‌ها به صورت چکی و در چهار قسط به صورت یکساله فروش می‌رود.
پریسا ماشین ندارد و دلش می‌خواهد پژو 206 داشته باشد. ماشینی که حدود 15 میلیون قیمت دارد. او می‌گوید: در حد وسعم می‌توانم ماشین بخرم یا دلم بخواهد که داشته باشم.


هشتم: نقد می‌خوام
مرد جوان، زنجیر پهنی دور گردن دارد و دکمه یقه‌اش باز است. بنز دارد و آمده است برای دوستش ماشین معامله می‌کند. خیلی خونسرد می‌گوید فول آپشن ماشین برایم مهم است. دوستم می‌خواهد تا 100 میلیون تومان هزینه کند و نقد هم می‌خواهد بخرد.



نهم: ماشین‌های ما به چشم نمی‌آیند
6 ماشین در مغازه دارد. مدل های 2010 و 2011 هستند ؛ماشین‌های شاسی بلند 70 و 80 میلیونی در مغازه دارد و می‌گوید: به آن صورت ماشین‌های گران قیمت نداریم. می‌گوید آنقدر ماشین‌های شاخ هست که اصلا ماشین‌های نمایشگاه ما به چشم نمی آیند!

البته سوناتا کوپه رنگ آبی متالیک ای دارد که می‌گوید گاهی جوان ها می‌آیند پشت شیشه‌ها می‌ایستند و آن را نگاه می‌کنند.

تجربه سال ها کار به او ثابت کرده خانم ها دنبال ماشین‌های کوچک هستند.



دهم: امانت‌دارهای مایه‌دار
این میان نمایشگاه‌هایی هم هستند که ماشین‌های امانی را به فروش می‌رسانند. یعنی مشتری ماشینش را نزد صاحب نمایشگاه به امانت می‌گذارد و صاحب نمایشگاه بعد از فروش آن، درصدی از صاحب ماشین می‌گیرد. شبیه بنگاه‌دارهای مسکن. گاهی همه ماشین‌های نمایشگاه امانی هستند. گاهی چند دستگاه از ماشین‌ها مال صاحب نمایشگاه و بقیه امانی هستند. نمایشگاه ماشین بعدی یکی از نمایشگاه‌هایی است که همه ماشین‌های داخل آن امانی هستند. 7- 8نفر نشسته‌اند دور میزی و خیره شده‌اند به دهان یکی از مردها که پشت میز بزرگ نمایشگاه نشسته است و مشغول صحبت با تلفن است. انگار مشغول معامله است و مردها منتظر هستند ببینند معامله سر می گیرد یا نه. ماشین‌های این نمایشگاه همه بالای 100 میلیون تومان قیمت دارند.




یازدهم: همین فردا پورشه می‌خرم
رامین و محمد 26 و 28 ساله، مهندس عمران، و لیسانس مالتی مدیا در حال عبور از روبه‌روی یکی از نمایشگاه‌های ماشین هستند. موضوع گزارش را که می‌شنوند، یکی شان می خندد و می گوید: خیلی دوست دارم، هستم!

محمد نمایشگاه آن طرف خیابان را نشان می دهد و می گوید پورشه ای 275 میلیون تومانی اونجا بود، عاشقشم. هفته دیگر احتمالا می‌خرمش و هر دو می‌خندند.

رامین می گوید حس خاصی ندارد، وقتی جوان‌های هم سن و سال او ماشین 100 میلیونی می‌خرند. عکس العمل او نسبت به این موضوع دارندگی و برازندگی است. یعنی رامین معتقد است کسی که وضع مالی خوبی دارد باید هم ماشین 300 میلیونی سوار شود و می‌گوید: نوش جونش!

محمد اما خطاب به او می‌گوید: اصلا با این حرفت موافق نیستم.

رامین معتقد است کسی که 200، 300 میلیون پول ماشین می‌دهد، حتما به لحاظ مالی پشتوانه خوبی دارد و اصلا برایش مهم نیست بخشی از ماشینی که سوار می‌شود با یک تصادف به کل از بین برود. اما آدم‌هایی در طبقات متوسط جامعه قطعا خریدن چنین ماشین‌هایی برایشان غیرممکن است. او می گوید: هستند کسانی که ماشین‌هایی در رنج قیمتی 10- 12 میلیون دارند و وقتی تصادف می‌کنند سه ماه روان پریشی مزمن می‌گیرند که وای چرا تصادف کردم! چرا اینطور شد! ماشینم چه بلایی سرش آمد.

اگر روزی شرایط مالی ام مثل آن آدم اولی، آن آدم پولداره باشد، مثل او رفتار نمی‌کنم. سعی می‌کنم آنچه که نیازم را تامین می‌کند، تهیه کنم.

محمد می‌گوید: آنهایی که با هزار جور قسط و قرض ماشین مدل بالا می‌خرند، انگار به شخصیت ماشین احتیاج دارند.



دوازدهم: ماشین گرون قیمت نمی‌خوام
پوریا 26 ساله است و می‌گوید هر روز از روبه‌روی نمایشگاه‌های ماشین این خیابان عبور می‌کند، چون در شرکتی در همین خیابان حسابدار است. پوریا می‌گوید: متاسفانه مساله‌ای در جامعه ما باب شده است که می‌گویند دو چیز نشانگر سطح کاری آدم‌هاست؛ ماشین و شماره موبایل و این واقعا بد است. خرید ماشین با قرض و قسط شاید نشات گرفته از این طرز تفکر باشد. مردم گاهی خودشان را زیربار هزار جور مشکلات می‌برند، فقط برای اینکه ماشین گران قیمت سوار شوند.

امیر حسین پراید هاچ‌بک دارد. پشت فرمان ماشینش نشسته و کنار خیابان منتظر یکی از دوستانش است. می‌گوید: نمی‌خواهد در این سن و سال یکی از این ماشین‌های گران قیمت را داشته باشم. چون وقتی آدم چنین ماشینی سوار می‌شود، مسوولیت‌هایی دارد. نظر شخصی‌ام این است. دوست ندارم چنین ماشینی با این سطح قیمت سوار شوم. به همین دلیل ازماشین معمولی‌یی که زیرپایم است راضی هستم.

یک روز سر یکی از چهارراه‌ها پشت چراغ بودم. ماشین کناری‌ام بنز کروک بود. راننده کلید سقف ماشین را می‌زد، همین که باز می‌شد دوباره کلید را می‌زد و سقف بسته می‌شد!

سقف می‌رفت روی صندوق و دوباره برمی‌گشت. کسی که ماشین 150 میلیون تومانی می خرد و سوار می‌شود، باید شخصیت آن را هم داشته باشد که برای جلب توجه پشت چراغ قرمز این کار را نکند که همه به او بخندد. وقتی ماشینی سوار می‌شوی باید جنبه‌اش را داشته باشی. البته فعلا شرایط مالی ام طوری نیست که بخواهم ماشین 200 میلیونی سوار شوم.



سیزدهم : همه چیز ناعادلانه است
سارا 24 ساله است و همراه مادرش در حال عبور از روه‌بروی بزرگ‌ترین نمایشگاه ماشین خیابان بهشتی است. آنها" MVM"دارند. سارا می‌گوید: دوست دارم هیوندا داشته باشم.
مادر سارا معتقد است اینکه آنها نمی‌توانند ماشین 200 میلیونی بخرند ناعادلانه است.

سارا اما می‌گوید: بالاخره یکی می‌تواند و یکی نمی‌تواند. گرچه خود او هم دلش می‌خواهد هیوندای پارک شده روبه‌روی نمایشگاه در خیابان را داشته باشد.

مادر سارا دوست ندارد یکی از این ماشین‌ها را قسطی بخرد. می‌گوید اصلا دوست ندارم قسطی خرید کنم و دوست ندارم قسطی سوار یکی از ماشین‌ها شوم. اگر داشته باشی، می‌خری، اما اگر نداشته باشی باید با همانی که داری سرکنی. او وقت رفتن می‌گوید: باز هم می‌گویم همه چیز ناعادلانه است!


حرف آخر ...
اما همه ماجرا آنچه خواندید نیست. کارگرها و پادوهای جوان نمایشگاه‌های ماشین‌، کسانی هستند که این میان کسی آنها را نمی‌بیند. جوان‌هایی که تنها سهم‌شان از ماشین‌های رنگارنگ و میلیونی این نمایشگاه‌ها، اجازه برق انداختن شیشه‌های آنهاست. سطل‌های آب و مایع‌های شست‌وشو دهنده و کهنه‌های سیاه شده از دوده همراه شب و روزشان.

جوان‌هایی که در گوشه گوشه این شهر کار می‌کنند و هرگز فکر نمی‌کنند که کار، عار است. جوان‌هایی که کار می‌کنند و کار می کنند و حلال می‌خورند. جوان هایی که لایی کشیدن در خیابان‌های فرشته و ایران را تجربه نکرده‌اند و دنیا شان خلاصه می‌شود در کار و کار و پس انداز کردن اندک درآمدشان برای روز مبادا، برای قسط شهریه‌های دانشگاه‌شان، برای خانه‌نشینی پدر و دست‌های خالی مادر.

جوان‌هایی که پشت شیشه‌های نمایشگاه‌های چند صد میلیونی خیابان‌های شهر می‌ایستند و با دوربین‌های بی‌کیفیت موبایل‌هاشان از پشت شیشه‌ها از ماشین‌هایی عکس می‌گیرند که بارها در خواب رویای سواری با آنها را دیده‌اند...