راضیه بهرامی خشنود، دانش آموخته رشته سینما است و چند سال نویسندگی و سردبیری برنامههای رادیویی ، فعالیت در بخش های مختلف انجمن شاعران ایران و دفتر شعر جوان و نوشتن برای مطبوعات را در کارنامه کاری اش دارد.
او متولد 12 آبان 1356 است. سرودن شعر به شکل جدی را با عضویت در دفتر شعر جوان درسال 1372 آغاز کرده است و بعد انتشارات دفتر شعر جوان، اولین مجموعه اشعارش با نام «نقل های کوچک رنگی» را در سال 1384 به چاپ رساند. "نقل های کوچک رنگی" برنده جایزه کتاب سال شعر جوان شد.
او تا به حال جوایزی از کنگره شعر جوان بندر عباس، شب شعر شبهای شهریور، مسابقات شعر دانش آموزی، مسابقات شعر دانشجویی، جشنواره شعر فجر کسب کرده است.
«یادش بخیرهای لعنتی» مجموعه دوم او است که در سال 88 توسط انتشارات آهنگ به چاپ رسید. در ادامه نمونه هایی از اشعار او را می خوانید.
زن بودن
چگونه بیقرار باشم
مگر قرار نبود...
چگونه دست دلم را بگیرم
و در كنار دلتنگیهایم
قدم بزنم/ در این خیابان
كه پر از چراغ و چشمك ماشینهاست
نه آقایان! / مسیر من با شما یكی نیست
از سرعت خود نكاهید
من آداب دلبری نمیدانم
كرشمه
بلد نیستم
من تنها
مادری نگرانم
مادری نگران برای دخترم
مادری نگران برای مادرم
مادری نگران برای تو/ كه سرفه میكردی
و صدایت / گرفته به گوش میرسید...
****
رونوشت: تمام مردم دنیا
این ترانه / با تمام هجاهای غمگینش
به كودكان تو تقدیم میشود
به زنی كه آنها را به دنیا خواهد آورد
با موهای كوتاه بلوند/ با موهای بلند مشكی
من با هزار روایت
بر تو نازل میشوم
و تو هر بار:
نام مرا كجا شنیدهای؟
چقدر چهره من آشناست!
خودم را تكهتكه جا میگذارم
در كشوهای میزت
صفحه آگهیهای ترحیم
پشت چراغهای قرمز
تمام جاهایی كه به دنبال من نمیگردی
حالا/ فبای الاء ربكما تكذبان؟
این بلیت كی ok میشود آقا؟
چقدر این چمدان را با خودم
از این طرف به آن طرف بكشم؟
اینقدر بیخیال و سر به هوا
از كنار من عبور نكن
شعری كه از شقیقههای عاشق من میچكد
عنوان پرطمطراق تو را لكهدار میكند
...
خاطراتت را با پست سفارشی برایت پس میفرستم
رونوشت: تمام مردم دنیا!
ببخشید آقا
من سواد خواندن سرمقالههای سیاسی ندارم
و این كفشهای پاشنه بلند
پایم را میزند /من برای نشستن
كنار دلمشغولیهای فرست كلاس تو
زیادی كوچكم
و برای تنظیم ساعات بیقراریام با تقویم تو
زیادی شاعر! / پسرت شاید
شاعری شود/ كه دسته چكهای تو را
چركنویس غزلهایش كند
یا جنتلمنی/كه یك روز
دست مرا بگیرد و/از خیابان عبور دهد
اسم مرا از لیست انتظار خط بزنید
این كفشهای پاشنه بلند
پایم را میزند
میخواهم به خانهام برگردم...
****
روزنامه
از اول بنا را برهمین گذاشتم
همین كه چشمهای تو غمگین نباشند
از اول/یعنی از روزی كه تو آمدی
و من زاده شدم
نفت ارزان میشود
من آجرهای خانهام را
خرج لبخندهای تو میكنم
روزنامه را ببند خاله نرگس
پیراهن تازهای برای دخترم خریدهام
نگاه كن!
****
مرد من
ماهیگیر مهربانی است
که هر روز صبح
ریشش را می تراشد
پیراهنش را عوض می کند
اودکلن می زند
با وعده ی مروارید
از خانه بیرون می زند
و هر شب
تکه های قایقش
با بوی خون
به ساحل برمی گردد
نشانی ات را
از پری های دریایی این شهر
نپرسیدم
و سراغ پیراهنت را
از برادران غیورت نگرفتم
از تکه پاره های قایقت
تابوت کوچکی ساختم
تا جنازه مرا
- که بی مضایقه عاشق بود-
به خاک بسپارم
و خواهرانم
سالهاست
برای پس گرفتن من
بر کناره ی کارون
سنج و دمام می زنند...
****
گریه نکن
جهان پر شده از نمره های بیست
دانش آموزان زرنگتر
بمب های بزرگتری خواهندساخت
اگر قلب های کوچکتری داشته باشند
و هیچ کس
نمره مهربانی دست های تو را
وقتی به گربه های گرسنه غذا می دهی
در کارنامه ات نخواهد نوشت
دامن چین دارت را بپوش و بچرخ
جهان به ساز تو می رقصد
من برای معلمت نامه ای خواهم نوشت
و به او خواهم گفت
از مشق های زیاد که انگشت های کوچکت را خسته می کند
بیزارم