ايران:حدود ساعت 8 صبح دوشنبه ساكنان خانهاي در حوالي خيابان قزوين تهران مرد همسايه - سعيد 41 ساله - را ديدند كه با سر و وضعي آشفته و لباسهاي خونآلود با عجله از خانه بيرون دويد. آنها با شنيدن صداي گريههاي دو كودك خردسال سعيد، راهي خانه شده و در ناباوري با پيكر نيمهجان و خونين سميه - همسر 35 ساله - او روبهرو شدند كه پاي چپش از مچ قطع شده بود. پسر 4 سالهاش - پوريا - و دختر 6 ماههاش - پريا - نيز بشدت گريه و بيتابي ميكردند. همسايهها بلافاصله با پليس و اورژانس تماس گرفتند. دقايقي بعد نيز امدادگران زن مجروح را به بيمارستان منتقل كردند. دو كودك زن مجروح به يكي از همسايهها سپرده شده بودند كه مأموران دريافتند پدربزرگ بچهها نزديكي خانه آنها زندگي ميكند. بنابراين پوريا و پريا را از زن همسايه تحويل گرفته و آنها را به پدربزرگشان سپردند. در حالي كه رديابيها براي دستگيري سعيد ادامه داشت حدود ساعت 2 بعدازظهر همسايههاي خانه سعيد با شنيدن صداي نالههاي پسربچه دريافتند مرد شيشهاي مخفيانه همراه پسرش به خانه برگشته و پسر كوچولو را هدف ضربههاي كارد قرار داده است. بنابراين پسر جوان همسايه با كمك دوستش بيمعطلي پس از شكستن شيشهها و در آپارتمان وارد خانه شدند اما سعيد با قمه و كارد به آنها حمله كرد كه همان موقع يكي از پسرها با چوب دستي چند ضربه به سعيد زد. ديگري هم پوريا كه هدف 14 ضربه كارد قرار گرفته بود را در آغوش كشيد تا او را به بيمارستان برساند. اما سعيد با ضربههاي كارد وي را نيز مجروح كرد كه سرانجام با كمك همسايهها و حضور مأموران پليس دستگير شد. پس از انتقال پوريا به بيمارستان تلاش پزشكان براي نجاتش آغاز شد اما وضعيت وي وخيم اعلام شده است.
اعلام خبر قتل پدر
در حالي كه تحقيقات در اين پرونده ادامه داشت حدود ساعت 6 بعدازظهر مرد ميانسالي با مأموران كلانتري محل تماس گرفت و از قتل هولناك همسايه 75 سالهاش در خانه خبر داد.
دقايقي بعد مأموران پس از حضور در خانه مورد نظر با جسد خونين ابوالحسن - پدر سعيد - روبهرو شدند. دختر 6 ماهه سعيد نيز كنار جسد پدربزرگ گريه ميكرد.
مرد جواني كه خود را پسر مقتول و برادر سعيد معرفي ميكرد به مأموران گفت: «ظهر امروز خالهام از شهرستان تماس گرفت و گفت: ساعتي قبل سعيد با تلفن همراه به خانه آنها تلفن زده و گفته بود همسرش را با قمه مجروح كرده و پدرش را نيز كشته است. الآن هم با پسرش پوريا در يك مسجد نشسته و ميخواهد پوريا را هم بكشد!» اما من كه سركار بودم موضوع را خيلي جدي نگرفتم تا اينكه بعدازظهر وقتي به خانه سعيد رفتم و متوجه مجروح شدن سميه و پوريا شدم بلافاصله خودم را به خانه پدرم رساندم كه متأسفانه با صحنه جنايت هولناك روبهرو شدم!
با اعلام خبر جنايت به محمد شهرياري - بازپرس كشيك ويژه قتل - تيم ويژه جنايي راهي محل حادثه شدند.
كارآگاهان در تحقيقات مقدماتي دريافتند سعيد معتاد به ماده مخدر شيشه بوده و بر اثر توهمات ناشي از مصرف مواد مخدر صنعتي مرتكب جنايت شده است.
ساعتي بعد در حالي كه تحقيقات ادامه داشت دختر 15 سالهاي خود را به بازپرس شهرياري رساند و گفت: «من هم دختر سعيد هستم. مادرم چند سال قبل از پدرم طلاق گرفت و به امريكا رفت و من مجبور شدم نزد پدر بمانم. اما حدود 6 ماه قبل وقتي پدرم ميخواست مرا مورد آزار و اذيت قرار دهد به ناچار فرار كردم و حالا سرگردان خانههاي مردم و خيابانها هستم. دقايقي قبل نيز از طريق همسايهها در جريان موضوع قرار گرفتم.»
بازجويي از جنايتكار شيشهاي
مرد جنايتكار كه صبح ديروز براي بازجويي به شعبه اول بازپرسي دادسراي جنايي تهران منتقل شده بود بدون ابراز ناراحتي از قتل پدر و مجروح كردن همسر و پسر خردسالش گفت: به هيچ عنوان پشيمان نيستم. چرا كه روح شيطان در آنها نفوذ كرده بود پس بايد كشته ميشدند. پدرم را كشتم اما انگار شيطان وجود همسر و پسرم از من قويتر بودند كه نمردند!
وي در حالي كه منكر توهماتش بود گفت: «از سه سال قبل كه مادرم مرد شيطان به خانواده ما نفوذ كرد. همسرم گمراه شده بود شيطان در روح پوريا لانه كرده بود پس بايد هر سه كشته ميشدند. به همين خاطر صبح زود سميه را زدم و به خانه پدرم رفتم. حدود ساعت 11 صبح او را هم كشتم، پريا را همانجا گذاشتم اما پوريا را با خود بردم و بعد از ظهر او را به خانه خودم برگرداندم. ميخواستم پسرم را بكشم، كه همسايهها سر رسيدند. مرد شيشهاي ادامه داد: قبل از اين آشپز بودم تا اينكه پس از بيكاري با موتوسيكلت كار ميكردم. خواهرم پزشك است و برادرم هم كارمند است اما با آنها هيچ ارتباطي نداريم.»
بازپرس پرونده پس از شنيدن اظهارات تكاندهنده متهم وي را براي تحقيقات بيشتر در اختيار كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي قرار داد.
گفتوگو با همسايه
عالم خانم زن سالخوردهاي كه از 40 سال قبل در كوچه محل جنايت زندگي ميكند و پسرش نيز پوريا كوچولو را نجات داده به خبرنگار ما گفت: «سعيد و زن و بچههايش از حدود 8 ماه قبل به اين خانه نقل مكان كرده و مستأجر طبقه اول شدند. صاحبخانه آنها يك زوج سالخورده بسيار محترم هستند. همسر سعيد نيز زن بسيار مهربان و آرامي است. مادرش مرده و ناپدري و برادرانش هم در شهرستان زندگي ميكنند. او اينجا كسي را نداشت. در اين مدت هم هيچ بدي از او نديديم. صبح دوشنبه وقتي صداي گريه بچهها را شنيديم با عجله خود را به خانه آنها رساندم. بيچاره سميه با پاي مجروح روي زمين افتاده بود. بلافاصله بچهها را به خانه خودم بردم و از همسايهها خواستم با پليس و اورژانس تماس بگيرند. اما يك ساعت بعد مأموران كلانتري سراغ بچهها آمدند و گفتند بايد آنها را به پدربزرگشان تحويل دهيم. اگر ميدانستم سعيد بعد از زدن همسرش در خانه پدرش مخفي شده اجازه نميدادم بچهها را از خانهام ببرند. ميخواستم بچهها را بخوابانم كه مأموران آمدند و هر دو را بردند. در اين مدت پسرم محمد مراقب بود تا اگر سعيد برگشت او را دستگير كنند.
حدود ساعت 2 بعدازظهر بود كه با صداي فرياد دختر و پسر صاحبخانه آنها فهميديم سعيد به خانه برگشته و با چاقو به جان پوريا افتاده است. پسرم با عجله به خانه آنها رفت اما افسوس كه خيلي دير شده بود.»