خبرگزاري ميراث فرهنگي- گروه فرهنگ و هنر- سيدمهدي جهرمي، نويسنده، پژوهشگر و عضو هيئت علمي نشر ميراث مکتوب، يادداشتي را درباره آلبوم «سيمرغ» به آهنگسازي حميد متبسم و خوانندگي همايون شجريان در اختيار خبرگزاري ميراث فرهنگي گذاشته و از اينکه حتي هنرمندان، شاهنامه را به خوبي نمي شناسند و خوانندهاي چون همايون شجريان، بعضي ابيات را به اشتباه خوانده انتقاد کرده است. متن يادداشت سيد مهدي جهرمي در ادامه آمده است:
هديهاي گران سنگ از دوستي گرانمايه به دستم رسيد. بسته زيبايي که آگاهي هاي نخستين درباره آنچه در خود داشت را از پشت روکش شفافش مي نماياند.
ارمغان آن دوست، بسته اي دربر دارنده لوح فشردهاي با نام زيباي «سيمرغ» بود. نامي که هر ايراني دوست دار ادب پارسي را به شوق مي آورد و مشتاق ميسازد.
نام دو هنرمند چيره دست، حميد متبسم و همايون شجريان نيز آتش شوق را تيزتز ميساخت.
بر روي بسته نوشته بود: بر اساس داستان زال از
شاهنامه فردوسي، اجراي ارکستر بزرگ سيمرغ. آن را گشودم و بي درنگ در دستگاه پخش گذاشتم.
صداي دلنشين ني و سپس نواي جان پرور همايون شجريان جان را مست و شوريده ساخت و دل را به زمان هاي اساطيري که حکيم توس داستان زال را در آن آفريده برد. از اينکه پس از زماني دراز، هنرمندان ايراني پارسي زبان، يادي از فردوسي و سروده سترگش،
شاهنامه کرده اند، بسيار خرسند و سپاسگزار شدم و با خود انديشيدم، چرا با وجود اينکه
شاهنامه سرشار از داستانهاي بلند و کوتاهي است که هر کدام قابليت برداشتهاي گوناگون هنرمندان براي آفريدن آثار فراوان نقاشي، حجم سازي، معماري، شهرسازي، شعر، ترانه، داستان، فيلم، تئاتر، موسيقي، طراحي لباس و ... دارد، کمتر هنرمند ايراني به
شاهنامه رو ميکند؟
در همين انديشه بودم و همايون شجريان به زيبايي فرازهايي از داستان دل انگيز زال و سيمرغ را ترنم مي کرد. ناگاه لغزشي در خوانش يکي از بيت ها به گوشم رسيد. ترديد کردم، دوباره گوش کردم. آري درست شنيده بودم. همايون، هر چند بسيار زيبا و با شکوه، اما گاه برخي
ابيات را کمي نادرست مي خواند.
بيدرنگ اين پرسش در ذهنم نقش بست: راستي چند تن از خوانندگان موسيقي سنتي ايراني
شاهنامه خواناند؟ چند تن از هنرمندان نقاش ما يک بار
شاهنامه را از آغاز تا پايان خوانده اند؟ چند تن از فيلم سازان هم ميهن مان داستان هاي
شاهنامه را از بر دارند؟ چند شاعر و ترانه سراي پارسي زبان مي توانند
شاهنامه را بي اشتباه بخوانند؟
از واگويي پاسخ اين پرسشها که بي گمان تلخ و گزنده است، مي پرهيزم و به چرايي آن ميرسم.بر اين باورم که اين بيگانگي ما با
شاهنامه دست آورد چند عامل است، مانند:
1- هجوم مدرنيسم غربي و خودباختگي نخبگان ما در برابر آن
2- از هم پاشيدگي نظام کهن اجتماعي و خانوادگي ما
3- دگرگوني هاي فراوان نظام آموزشي ما بدون نگاه به فرهنگ کهن و پربارمان
4- برافتادن هنرهاي پر رونق ديرين ما چون نقالي، پرده خواني، تقليد، تعزيه و ...
5- بيحوصلگي و روزمرگي آحاد جامعه، به ويژه نخبگان
اکنون چه بايد کرد؟ پاسخ اين پرسش بي گمان بسيار دراز است، ليکن به چند پيشنهاد بسنده ميکنم، اميد که به ديد اهل فرهنگ درآيد:
1- خواندن و خواندن و خواندن بيش از پيش شاهنامه، در منزل و ميهماني و کلاس و رسانه.
2- توجه بيشتر رسانه ملي به
شاهنامه و توليد برنامه هايي براي آشنايي مردم با
شاهنامه فرودسي.
3- گنجاندن مقدار قابل توجهي از داستان هاي شاهنامه، به صورت نظم و نثر، در کتاب هاي دوره هاي گوناگون درسي از پيش دبستاني تا دانشگاه.
4- برگزاري جشنوارهها و مسابقات فرهنگي با محوريت
شاهنامه در سطح جامعه، مدارس، دانشگاه ها، ادارات و سازمانءها.
5- برگزاري جشنواره ها و مسابقات فرهنگي بين المللي با محوريت شاهنامه.
6- برگزاري جشنواره ها و مسابقات تخصصي بامحوريت
شاهنامه مانند: کتاب، مقاله، فيلم، پويا نمايي، گرافيک، هنرهاي تجسمي و...
به راستي ميراث فرهنگ کهن ايراني، حاصل قرنها تلاش انديشگي و تمدني فرزندان اين مرز و بوم و براي نسل هاي آينده ايران اسلامي پشتوانهاي فکري و معنوي است، با شوق و دل بستگي افزون تر، آن را از دستبرد بيگانگان در امان داريم و در نگاه داشت و ترويج آن بيشتر بکوشيم.