برای من عجیب این بود که آن سوپراستاری که بازیگری اش را مدیون قادری است چگونه حتی در این دو سال حالی از او نپرسید.
روزگارنو: مرحوم ایرج قادری این چند ماه آخر حیاتش مدام در مجالس گوناگون و حتی مصاحبه های کوتاهش با افراد مختلف غیرمستقیم از مدیران خواسته بود که فیلم «شبکه»اش را اکران کند اما متاسفانه این اتفاق در قید حیاتش نیفتاد و «شبکه» در حالی اکران شد که مرگ قادری باعث شد این فیلم باتوجه به بضاعت های خودش تا اینجا برخلاف پیش بینی ها، با فروش نسبتا خوبی رو به رو شود. با گذشت دو هفته از نمایش این فیلم با عبدالرضا منجزی، فیلمنامه نویس این فیلم گپ کوتاهی زده ایم و از او خواستیم درباره خاطرات پشت صحنه این فیلم و اتفاقات جالبی که مخاطبان را سر ذوق بیاورد، حرف بزند. در ادامه بخشی از این حرف ها را از زبان منجزی که یکی از دوستان نزدیک قادری در این سال ها بوده، می خوانید.
قادری جزو معدود فیلمسازانی بود که هر وقت اراده می کرد بودجه تهیه فیلمش را از طریق مردم تامین می کرد. خیلی از بزرگان و همکاران سینمایی و یاران قدیمی اش هنگامی که چهره رنجور قادری را مشاهده کردند، هم قسم شدند تا او را برای ساختن فیلم جدیدش یاری کنند؛ دوستانی که تا لحظه مرگ او به وعده خودشان وفادار بودند. دوستانی مثل فرج حیدری، اکبر عبدی، حبیب اسماعیلی، سعید مطلبی، ستار اورکی، بابک صحرایی و...
در ابتدا قرار بود ایشان فیلمی با عنوان «فاخته» بسازد. من 80 درصد فیلمنامه را نوشته بودم. در میانه راه به طور اتفاقی یک روز بعدازظهر در دفتر هفت تیر طرح «شبکه» را برایش گفتم. او به شدت به خط قصه علاقه مند شد، روزمرگی، بررسی ناهنجاری اجتماعی، ریتم قصه، تنوع شخصیت ها، گروه های متعدد داستان و طرح معمایی اش و... خیلی او را مجذوب کرد و از من خواست «فاخته» را کنار بگذارم و «شبکه» را بنویسم.
وقتی قصه آماده شد هر روز عصر از ساعت 5 در خانه ام حاضر می شد که نتیجه کار را برایش بخوانم. جلسات اول شبانه بود و او از 10 شب به بعد از فرمانیه راه می افتاد و به خانه من می آمد. عجیب آنکه همه دوستان و نزدیکان به این نکته پی بردند که تنها ساعاتی که قادری در روز پرشور و سرحال است، هنگامی است که مشغول کار روی فیلمنامه ایم.
آنقدر با هیجان نظر و پیشنهاد می داد که انگار می خواهد فیلم اولش را بسازد. بعد از دو ماه در خانه فرج حیدری قرار بازخوانی گذاشته شد تا سناریو خوانده شود. یک بار تهمینه (همسر قادری) صدایم کرد و مرا به حیاط برد و به من گفت که ایرج بیماری اش را جدی نمی گیرد و من از این موضوع خیلی می ترسم.
چون علائم نوعی بیماری غیرقابل کنترل در او مشاهده می شود. اما قادری عین خیالش نبود و همین طور کار می کرد و به فکر فیلم های بعدی اش هم بود.
وقتی به انتخاب عوامل رسیدیم، او دوست داشت در این کار هم از پیشکسوتان استفاده کند و هم از جوانان و نکته اینجاست که هر دو گروه معرفت نشان داند. بی آنکه قول و قراری باشد، بی آنکه کسی نکته ای را گوشزد کند، انگار همه فهمیده بودند که این آخرین فیلم قادری است. بی آنکه حتی علائمی از بیماری در چهره و قامت او دیده شود.
مهناز افشار و شاکردوست گزینه های اول برای نقش های اصلی بودند که مشتاقانه و با شور و شوق آمدند اما برنامه کاری نگذاشت آنها با قادری همکاری کنند. چه بسا که اگر آنها می دانستند این آخرین فیلم اوست، حتما به این پروژه می پیوستند.
در بین مردان هم امین حیایی، حامد کمیلی، حامد بهداد و پوریا پورسرخ گزینه های بعدی بودند و معرفت و ذوق و شوق نشان دادند. اما برنامه فشرده کاری شان اجازه نداد به این فیلم برسند. حتی این را هم بگویم که من نقش پژمان را فقط و فقط برای حامد بهداد نوشته بودم و روی اکت های عصبی او و توانایی های زیاد او حساب ویژه ای کرده بودم. اما متاسفانه او هم سر کار بود و می خواست به کیش برود.
یکی از بازیگرها که برای این فیلم خیلی رفاقت به خرج داد اکبر عبدی بود. او وقتی به دفتر آمد جلوی قادری خم شد و گفت من به خاطر تو مجانی بازی می کنم. یک سکانس و چند سکانس هم برایم فرقی نمی کند.
فرج می خواست یواشکی به عبدی بگوید که این فیلم آخر ایرج خان است. اما عبدی در حالی که انگار بغض کرده بود گفت: «هیچینگو، می دونم. تا آخرش هستم».
سیرویس گرجستانی هم، امیر جلالی هم، مظلومی و دیگران هم. هیچ کسی در این فیلم بر پایه مناسبات حرفه ای و مالی عمل نکرد. آن شبی که عبدی برای اولین بار به دفتر قادری آمده بود خیلی روز خوبی بود. بعد از آنکه سناریو را خواندیم و کلی حرف بین این دو رد و بدل شد، عبدی همه را به خانه خودش دعوت کرد و همه آن شب به خانه عبدی رفتیم و آش نذری که همسرش درست کرده بود را خوردیم.
چندین بار ایرج خان هنگام پیش تولید از هوش رفت و بچه ها پنهانی از او در آشپزخانه گریه می کردند. او بسیار مقید به ظاهرش بود و خیلی آراسته بود. همیشه خوشبو و خندان و تمیز بود و به ادب و احترام و گفتار تاکید ویژه ای داشت.
اخبار بد را به هیچ کسی نمی داد و مجدانه از شما می خواست که اخبار بد را به او ندهید. صبح تا شب جوانان علاقه مند به بازیگری به دفترش می آمدند و او با صراحت و گفتار تند، تقبیح این آرزو را می کرد. برایش مهم نبود که جوان رو به رو خوشش بیاید یا بدش بیاید.
می خواست واقعیت را به او بگوید. می گفت برای ستاره شدن چهره زیبا و قامت و دندان های تراش خورده کافی نیست. جنم، ژن، وجود، آن، خلاقیت و شانس مهم است.
یادم می آید که برای نقش امیرعلی (یکی از نقش های فیلم شبکه) وقتی آن جوان علاقه مند به بازیگری را دعوت به کار کرد او خیلی روی هیکلش کار کرده بود. قادری با این موضوع قویا مخالفت کرد و از او خواست با یک اندام واقعی و ورزشی سر کار بیاید نه این هیکل ساختگی!
فرج حیدری برای او بیش از یک مدیر فیلمبرداری بود. او همیشه در نقش یک دوست باوفا ظاهر می شد. قادری می خواست برای این فیلم از بوتیمار هم استفاده کند و فرج او را دعوت به کار کرد و او هم حاضر شد اما به لحاظ برخی از قواعد نتوانست با بوتیمار همکاری کند.
قادری یک بار در گوش من گفت مهم حال و رابطه ای است که من دارم. مهم تشییع جنازه نیست. مهم همراهی الان آدم ها با من است که من دارم. تا زنده ام دوست دارم که همه دوستانم کنارم باشند.
این را اولین بار همین جا می گویم که قادری می خواست امسال یک فیلم به نام «آلاله» بسازد فیلمی که قرار بود پروانه ساخت بگیرد اما قبل از سال همسرش از ما خواست که فعلا ساخت این فیلم را به خاطر ناتوانی ایرج کنسل کنیم تا وقتی حالش خوب شد که اجل مهلت نداد.
مرحوم قادری همیشه تا ظهر در دفترش کار می کرد و بعد از آن به آفیس 2 می رفت. اصطلاح آفیس 2 را خودش ابداع کرده بود و منظورش «دربند» بود! او همیشه وقتی از کار در دفترش خسته می شد، برای ادامه کار به دربند می رفت. قادری ارادت ویژه ای به مسعود کیمیایی داشت و چندبار هم آن زمانی که کیمیایی در بیمارستان بود، پیش او رفته بود. او حتی خیلی دوست داشت که پولاد کیمیایی هم در «شبکه» بازی کند.
از قدیمی ها او این اواخر از بهروز وثوقی خیلی ناراحت شده بود. گویا وثوقی در خارج مصاحبه ای کرده و در آن گفته بود که من اشتباه کردم که در «بت» قادری بازی کردم و هر اتفاق خوبی که در آن فیلم افتاده، باعثش من بودم و از این حرف ها.
این حرف ها قادری را عصبانی کرده بود و طوری شد که قادری به وثوقی گفت چرا الان داری حرف آن زمان ها را می زنی؟ تو که آن موقع می گفتی این یکی از بهترین فیلم های توست. حالا چی شده که داری این جوری می گی؟
برای من عجیب این بود که آن سوپراستاری که بازیگری اش را مدیون قادری است چگونه حتی در این دو سال حالی از او نپرسید. با آنکه من شاهد بودم که قادری برای شبکه خیلی دوست داشت که
گلزار را هم به فیلم دعوت کند اما او جواب پیغام مرحوم قادری را که روی منشی تلفنی اش گذاشته بود، نداد.
قادری هم اصلا عادت نداشت با یک بازیگر دوبار تماس بگیرد. البته شنیدم زمانی که قادری بستری بود، آقای
گلزار برای او یک دسته گل به بیمارستان فرستاد.