اینجا زندگی سخت است . سخت تر از آنچه تصورش را بکنی. اینجا همه چیز رنج است و درد . از لحظهء تولد تا لحظهء مرگ .


Resigzed Image Click this bar to view the full image.





من و خواهر و برادرانم را خیلی زود از مادرمان جدا کردند. و درون سلول های انفرادی انداختند. سلول های متعفن ، بدبو و تنگ. ما حتی نمیتوانستیم چند قدم راخ برویم.


سلول ها طبقاتی هستند. خرگوش های طبقهء بالا ادرار می کنند و ادرارشان بر سر خرگوش های طبقهء پایین سرازیر می شود. عفونت و کثافت همه جا را فرا گرفته. برای همین گوش مادرم بیمار شد. او برای تمام طول عمرش (عمر کوتاهش) از گوش درد رنج می برد. گوشش عفونی شده بود. اما کارگران مزرعه ، هیچ وقت او را برای درمان نزد دامپزشک نبردند. و یک روز او را در همان وضعیت به کشتارگاه بردند و کشتند ، درحالیکه از گوش درد رنج می برد !!!!!!!!!


Resigzed Image Click this bar to view the full image.





پدرم هرگز تن به این زندگی نکبت بار نداد. ما خرگوش ها ، لایق این زندگی جهنمی نیستیم. ما هم می خواهیم همچون باقی خرگوش های دنیا خوشبخت باشیم. پدرم برای تمام عمرش ( عمر کوتاهش) تلاش کرد تا از این قفس های نکبت بار نجات پیدا کند. او با دندان های نحیفش میله ها را می جوید. میله ها نشکستند اما دندان های او شکستند. او با پنجه هاش میله ها را میکند. میله ها کنده نشدند ، ناخن های او کنده شدند ! دستانش همیشه خون آلود بود. کارگران مزرعه هیچ وقت او را برای درمان نزد دامپزشک نبردند. اما یک روز او را با کشتارگاه بردند و پوستش را کندند درحالیکه دستان و پاهایش هنوز خون آلود بود !!!!!!!!!!

Resigzed Image Click this bar to view the full image.






اینجا ، جای ما نیست. من این قفس را دوست ندارم. خرگوش ها باید آزادانه حرکت کنند ، بازی کنند ، در پهنهء صحرا همچون باد بدوند. اینجا ولی ما برای تمام عمر در قفس های تنگ و کثیف زندانی هستیم. شما را به خدا کاری برای ما بکنید !


Resigzed Image Click this bar to view the full image.




شما را به خدا ، آیا این انصاف است ؟ آیا این زندگی ، ارزش زندگی کردن دارد ؟ مگر ما چه گناهی کردیم که ما را در این شرائط وحشتناک نگهداری میکنید ؟ من اینجا احساس خفگی می کنم ! جا تنگ است. ما را درون قفس های کوچک میچپانند. من و خواهرانم گاهی جیغ می کشیم ، اما کارگران مزرعه به ما اهمیت نمی دهند. آنها با ما ثل یک تکه آشغال برخورد می کنند. من یک تکه چوب ! مثل یک سنگ بی جان ! ولی ما که سنگ و چوب نیستیم ! ما جان داریم و درد را حس می کنیم ، دقیقا مثل شما انسان ها.

Resigzed Image Click this bar to view the full image.






سرما و گرما ، برف و باران ، کولاک و طوفان ، ما همیشه باید در سلول هایمان باشیم ، و تحمل کنیم. و تحمل کنیم. و تحمل کنیم. تا روزی که ما را پوست بکنند. این انصاف نیست.

Resigzed Image Click this bar to view the full image.



Resigzed Image Click this bar to view the full image.





آن روز همهء ما را از قفس ها خارج کردند. فکر کردیم برای همیشه آزاد شدیم ! زهی خیال باطل ! انها همهء ما را کشتند !!!!

کارگران مزرعه ، گوش های ما را گرفتند و محکم به دیوار کوبیدند. مادر جیغ کشید و خون از بینی اش روانه شد. خواهرم هنوز در حال جان کندن بود که کارگرها ، پوستش را زنده زنده کندند ! پدرم سعی کرد فرار کند اما آنها گردنش را شکستند . ما را در مقابل چشمان همدیگر کشتند. ما همه مردیم ، و پوست هایمان را کندند ....

Resigzed Image Click this bar to view the full image.


Resigzed Image Click this bar to view the full image.


Resigzed Image Click this bar to view the full image.


Resigzed Image Click this bar to view the full image.







پوست هایمان را کندند ، و به مرکز تولید پالتو پوست بردند. آنجا چند خانم بسیار متشخص و باکلاس ، با جسد ما پالتو پوست های بسیار شیک و باکلاس درست کردند ! سپس خانم ها و آقایانی بسیار شیک و باکلاس ، این پالتو پوست های شیک و باکلاس را خریدند و پوشیدند !



Resigzed Image Click this bar to view the full image.



ای خانم و آقای با کلاس و با شخصیت!!! لعنت به شما ! لعنت به تک تک شما ، که باعث یک عمر ، شکنجه ، رنج و درد من و خواهران و برادران و پدر و مادرم شدید !


نفرین بر شما ! نفرین بر شما که قاتلان ما هستید. قاتلین اصلی ما ، شما هستید ، نه کارگران مزرعهء پوست. اگر شما جسد ما را نمی پوشیدید ، هیچ مزرعهء تولید پوستی در دنیا باقی نمی ماند .

ای خانم و آقای با کلاس و شیک پوش ، ای خانم و آقایی که با پوشیدن جسد ما ، احساس شخصیت و بزرگی می کنید ، من از همهء شما متنفرم!